نگاهی اجمالی به کتاب“ رمان تخم شر داستان عاشقیِ دو نسل از مردمان این سرزمین است، نسلی که در بزرگداشت عشق استخوان و جان و عمر میسوزاند، و نسلی که عشق و خود را تباه و ویران میکند. داستان از سالهای آغازین دهه هفتاد شروع میشود و در سالهای آغازین دهه هشتاد به پایان میرسد، اما در این میانه مدام گذشته تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نسلهای پیشین با امیدها، عشقها، پنهانکاریها و گناهانشان فراخوانده میشوند تا نسل تازه بهتر فهم شود. آنچه رمان در پی آن است برکشیدن معنایی برای زندگی آدمیان هبوطکرده در عشق و زندگی است. یکی عشق را پیام رهایی و رستگاری میداند و آن را میستاید، و دیگری آن را نشانهای شیطانی و فریبآمیز برای ماندن در برهوت بیمعنایی میداند. آنکه او را میستاید با آنکه آن را مسکوت میکند به گفتگو نمینشیند. یکی در غار تنهایی و انزوای ناشی از عشق میمیرد و دیگری در مبارزه با لشکر ناپیدای بیمعنای نومیدی و فریب عشق جان میدهد. راستی کدامیک از آنان بر حق است؟ آیا اصلاً عشق را با حق رابطه و نسبتی است؟ آیا این مفهوم ازلی در دورانهای مختلفِ زیست آدمی به هیبت زمانه درمیآید و خرق? روایتهای مسلط روزگار را به تن میکند و میشود آنچه آدمیان از آن میخواهند، یا همواره در کسوت باشکوه بیمانندش بر همگان رخ مینماید؟ رمان تخم شر به این پرسشها میپردازد و از همه مهمتر نسبت میان عشق و شر و البته خیر را واکاوی میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ آیا معجزههایی که در دنیای کوانتوم رخ میدهد، بزرگترین امکانهای ما را نشان می دهند؟ آیا درمان خود به خودی بیمارها، ارتباط در لحظه با هر کس و هر چیز و حتی سفر در زمان میتواند میراث حقیقی ما در کائنات باشد؟ گرگ برادن نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، مهمان شناخته شده کنفراسهای بینالمللی و رسانههای ویژه است که به بررسی نقش معنویت در تکنولوژی میپردازد و یکی از برجستهترین افرادی است که میان خرد گذشته و علم امروز برای دستیابی به صلح و شفا در آینده پل میزند. او به فراسوی حصارهای سنتی علم و معنویت سفر میکند تا دری را به سوی بزرگترین امکانات ما باز کند. در این کتاب الگوشکنانه، گرگ برادن یاقتههای خود را با ما به اشتراک میگذارد. از طریق بیست کلید آفرینش آگاهانه به ما نشان داده میشود چگونه معجزه تصوراتمان را به واقعیت خود تبدیل کنیم. نویسنده با مطالب علمی قابل فهم و داستانهایی از زندگی واقعی خودش، نشان میدهد که ما تنها توسط عقاید خود محدود میشویم. ”