نگاهی اجمالی به کتاب“ بهترین حکایتها و ضربالمثلها و نقل قولها مفاهیم مهمی را در قالب چند کلمه کوتاه میگنجانند . اما ممکن است همین چند کلمه خیلی گولزننده باشد . شاید بهتر است بدانید که هر ضربالمثلی یک نمونه مشابه و یک نمونه متضاد دارد . از این طرف میگوییم نرود میخ آهنین در سنگ و از آن طرف مدعی میشویم که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است . یک دفعه میگوییم یک دست صدا ندارد اما بعد میگوییم آشپز که دو تا شد غذا یا شور میشود یا بینمک . اما فکر نکنید این تناقضها اثر یکدیگر را خنثی میکنند و دست ما را خالی میگذارند . بلکه باید بدانید هر کدام از این سخنان فقط قسمتی از واقعیت را در بر میگیرند . این عبارات تنها زمانی ما را به گمراهی سوق میدهند که به جای تشخیص چیزهایی که در آن پنهان است فکر کنیم اینها خود حقیقتند . باید گفت اینطور نیست که هر کسی برای هر چیزی ضربالمثلی در آستین دارد ، در مورد هیچ چیز تفکر نمیکند . یک طوطی که چیزی جز سخن بزرگان بر زبان نمیراند خودش صاحب آن دارایی نمیشود . به همین دلیل است که بسیاری از این سخنان حکیمانه که طوطیوار تکرارشان میکنید اگر بدون تفکر و تأمل تکرار شوند حالتی حماقتگونه به خود میگیرند . این کتاب جزو آن دسته کتابهایی است که باید ساعتها در موردش به بحث و گفتگو نشست . این کتاب نه یک کتاب مرجع است و نه راهنما ، بلکه برای آن نگاشته شده تا شعله تفکر افراد اهل فکر را بیشتر دامن بزند . ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب 101 سوالی که در دهه بیست سالگی باید از خود بپرسید اثر پل انگون، به شما نشان میدهد که چگونه برای رسیدن به موفقیت و دوری از شکست دیدگاه خود را تغییر دهید.
اگر از شکست خوردن، ناامید شدن یا هر دو میترسید، یا اینکه مشتاقانه به دنبال توصیههایی میگردید تا به کمک آنها مرحل? گذر از مشکلات را پشت سر بگذارید، کتاب 101 سوالی که در دهه بیست سالگی باید از خود بپرسید (101questions you need to ask in your twenties) را بخوانید و در تعیین کنندهترین دهه زندگیتان بدرخشید.
انسان قبل از رسیدن به بیست سالگی اهداف و رؤیاهای بزرگ زیادی دارد که مطمئن است به آنها میرسد. در تمام طول عمر به آنها بالوپر میدهد، پرورششان میدهد و به آنها عشق میورزد. اما بعداز فارغالتحصیلی و ترک دانشگاه وارد بزرگسالی میشود و تمام اهدافش مثل له شدن زیر دوچرخههای یک گروه دوچرخهسوار، یک شبه از بین میروند و آخرین یاری که به آنها فکر کرده به جایی در فرانکلین و کنتاکی برمیگردد. ”