نگاهی اجمالی به کتاب“ اغلب ما تصور میکنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره میکند تصمیمگیریهای ماست. فکر میکنیم که ما برای روز و هفته و عمرمان آزادانه تصمیم میگیریم و این تصمیمات را اجرا میکنیم. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرتهای مافوقی بهنام “پیشفرضها” غافلیم.
پیشفرض، تصوری است که در پسزمینه ذهن ما جای گرفته و همواره ما را به نوع خاصی از رفتار وامیدارد. پیشفرضها اربابهایی هستند که در درون ما زندگی میکنند و فرمانشان همواره حلقهای بر گوش ماست. با این حال حضور آنها برای ما چنان بدیهی است که کمتر به آن توجه میکنیم.
مثلا پیشفرض بعضی از ما این است که “دنیا جای کار کردن است” لذا باید از صبح تا شب بیوقفه کار کرد و کمتر استراحتی داشت”. پیشفرض بعضی دیگر این است که: “من مسؤول رفع مشکلات همه افراد خانوادهام هستم. هر مسالهای که روی بدهد منم که باید حلش کنم”. پیشفرض بعضی این است که: “من باید ایدهآل و بینقص باشم و سرزدن هر خطایی از من، گناهی نابخشودنی است”. برخی دیگر هم فرض میکنند که این دیگرانند که باید درباره بدی و خوبی رفتار آنان رأی بدهند، یا ارزش آنها را تعیین کنند…
بیگانه درون”، نوری به تاریکخانه این اربابهای خاموش میاندازد و چهره واقعی آنها را به ما نشان میدهد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ امیدواریم مبارزه برای تساوی حقوق، هرگز به جنگ بین جنسیتها تبدیل نشود. هرگز باور نکنی که حقوق و اختیارات و آزادیهای یک زن کمتر از توست و برای کار مشابهی که انجام میدهد، نباید به اندازه تو دستمزد بگیرد، و به ذهنت خطور نکند که میتوانی به این نتیجه برسی که در آینده دیگر لازم نیست در را برای خانمها باز نگه داری. و این که یک مرد نمیتواند همزمان جنتلمن باشد، و از حقوق مساوی هم برخوردار باشد.
مادربزرگهایت به تو یاد خواهند داد که این مسئله بیپایه و اساس است. چون درست است که میتوانیم از نسل پدربزرگهایت تعریف کنیم، ولی اگر زنانشان از آنها پشتیبانی نکرده بودند، هیچ وقت آن قدر زمان در اختیار نداشتند که بخواهند درباره دنیا همه چیز را ”