نگاهی اجمالی به کتاب“ کارآگاه جوان هاپکینز در شبی بارانی به آپارتمان هولمز می آید وخبر از کشته شدن جوانی به نام ویلوبی اسمیت میدهد.اسمیت که به تازگی از دانشگاه آکسفورد فارغ التحصیل شده اخیرا برای دستیاری به استخدام پروفسور کورام درآمده بوده تا به اودر تدوین کتاب تازه اش کمک کند.در محل جنایت هیچ نشانه وانگیزه ای از قتل پیدا نشده مگر عینکی دور طلایی که به نظرمیرسد متعلق به قاتل باشد. هولمز به همراه واتسون بلافاصله دست به کار میشود تا پرده ازراز این جنایت بردارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ هیلو برهای باهوش و کنجکاو است است که توانایی تقلید صدای حیوانات دیگر را دارد. همین توانایی باعث می شود که وسوسه شود در پوست گرگی مرده برود و گوسفندان را بترساند. به این ترتیب او سر از گله گرگ ها درمیآورد و درگیر عملی ناخواسته و غیرمنتظره میشود. گرگ ها از هیلو، که میتواند صدای گوسفندان را تقلید کند، میخواهند که در شکار گوسفندان آن ها را همراهی کند. ”