نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب وابستگی متقابل نوشتهی ملودی بیتی با موضوع خودیاری، روابط خانوادگی و بهداشت شخصی نوشته شده است. این کتاب اولین بار در سال 1986 منتشر شد و تا سال 2009 در 25 نوبت در آمریکا تجدید چاپ شد و بیشاز 5 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شد. کتاب وابستگی متقابل به میلیونها نفر در جهان کمک کرده تا رفتار بیمارگونهی خود را در وابستگی متقابل ترک کنند.
ملودی بیتی در این کتاب استقلال فردی و ارزشهای فردی را در قالب داستان های آموزنده، تفکرات و تمرینهای این کتاب به مخاطب میآموزد و جهان پیچیدهی وابستگی متقابل را به یک نقشه ساده و قابل فهم تبدیل میکند. خواننده در نهایت به کمک مسیری که ملودی بیتی آن را نشان میدهد میتواند از وابستگی متقابل رها شود و به شادی و خوشبختی دست پیدا کند.
ملودی بیتی دربارهی محتوای این کتاب میگوید: «این کتاب دربارهی چگونه کمک کردن به شخص معتاد یا هرگونه افراطکار دیگر نیست، اما با مداوای شما احتمال بهبود معتاد نیز افزایش مییابد. کتابهای زیادی دربارهی کمک به معتادان وجود دارد، اما این کتاب به خطیرترین و ناشناختهترین وظیفهی شما میپردازد و آن اینکه شما برای بهبود خود چه باید بکنید». ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب همسر دوست داشتنی من از پرفروشترینهای نیویورکتایمز و یواسای تودی بوده و نامزد جایزه ادگار بهعنوان بهترین رمان اول را با خود یدک میکشد. - پشت جلد کتاب همسر دوست داشتنی من: داستان عاشقانه ما بسیار ساده بهنظر میرسد. من با زنی بینظیر ملاقات کردم. ما عاشق شدیم و ازدواج کردیم. بچهدار شدیم و به حومه شهر نقل مکان کردیم. شیرینترین رؤیاها و تاریکترین رازهایمان را باهم در میان گذاشتیم. و سپس… از هم خسته شدیم. ما مثل همه زوجهای معمولی دیگر هستیم. همسایه شما، والدینِ دوست فرزندتان و آشناهایی که دوست دارید آنها را به شام دعوت کنید. همه ما رازهایی داریم که باعث بقای ازدواجمان میشود. تنها تفاوت ما این است که رازمان با قتلی همراه است… - قسمتی از متن کتاب: او به این طرف و آنطرف میرود، کیفش را در یک سمت میاندازد و کفشهایش را هم در سمت دیگری از پا درمیآورد. دو لیوان پر از شراب را میبینم و او به سمت اتاقش راهنماییام میکند. بعد برمیگردد تا نگاهم کند و لبخند میزند. با گذشت زمان پترا به نظرم جذابتر می شود، حتی موهای ساده و صافش به نظرم درخشنده میآیند و برق میزنند. بله بهخاطر اثر نوشیدنی الکلیست که اینطور به نظر میرسد اما بهخاطر خوشحالی پترا هم هست که چنین حسی دارم. حس میکنم مدت هاست آنقدر خوشحال نبوده و نمیدانم به چه دلیل. همین که پترا جذاب است برایم کافیست. به سمتم میآید، بدنش گرم است، نفسش در شراب غوطهور میشود. لیوان شراب را از من میگیرد و روی میز کنار تخت میگذارد. تا وقتیکه در تاریکی هستیم و تنها نور صفحه موبایلم اتاق را روشن نگه داشته، نوشیدنم را ادامه میدهم. برای هم مرتب حرفهایمان را تایپ میکنیم، از حرفهایمان خندهمان میگیرد و میخواهیم بیشتر باهم آشنا شویم. ”