کلود ام بریستول

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - جادوی باور - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

یک اتفاق مسخرهنویسنده: فئودور داستایفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب «یک اتفاق مسخره» A Nasty Storyاثر «فئودور داستایفسکی‌» سال 1862 منتشر شد. این داستان را نویسنده پس از لغو نظام رعیتی دهقانان در روسیه به نگارش درآورد و ازاین‌جهت بازتابی از اتفاق‌های اجتماعی و سیاسی آن دوران است. داستان این کتاب حول محور سه شخصیت «استپان نیکیفوروویچ»، «سیمون ایوانوویچ شیپولنکو» و «ایوان ایلیچ پرالینسکی» است که داستان با حضور آن‌ها در یک اتاق شروع می‌شود. «ایوان ایلیچ» مشاور دولتی است و حدود چهل و سه سال سن دارد. او به مراسم عروسی یکی از رعیت‌های خودش دعوت می‌شود، او تصمیم می‌گیرد در این مراسم شرکت کند. حضور این ژنرال در کنار مردم ضعیف و طبقه‌ی پایین جامعه بازتابی از طبقات از هم پاشیده‌ی جامعه‌ی آن زمان روسیه است. «فئودور داستایفسکی‌» در داستان کتاب «یک اتفاق مسخره» حس‌های متناقض «ایوان ایلیچ» را نشان می‌دهد. این فرد در موقعیتی حس برتری طلبی‌اش را سرکوب می‌کند در حالی که در قسمت‌هایی از داستان با صحبت‌ کردن درباره‌ی اصلاحات تمایل به نشان دادن خودش دارد. او به‌دنبال محبوبیت و توجه‌طلبی بیشتر از سوی بقیه یک ابله خودشیفته متصور می‌شود. «فئودور داستایفسکی‌» استاد نشان دادن روحیات درونی انسان است و تبحرش در این زمینه را می‌توان در این اثر هم به‌وضوح دید. اگر بخواهیم آثار این نویسنده را به دوره‌ی متفاوت تقسیم کنیم این کتاب جزو دوره‌ی اول آثار «فئودور داستایفسکی‌» است. ”

تابستان دلپذیرنویسنده: کورینا بومانRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در کتاب تابستان دلپذیر اثر کوریتنا بومان، نویسنده آلمانی معاصر، یک داستان دلپذیر درباره رابطه یک خاله و خواهرزاده در برهه‌ای از زندگی‌شان را می‌خوانید. خلاصه کتاب تابستان دلپذیر ویبکه دانشجویی است که بعد از زمستانی طولانی و خسته‌کننده، خراب کردن امتحانات و شکستی که در رابطه عاشقانه‌اش داشته، با جیب خالی تصمیم می‌گیرد از شهر بیرون برود در نهایت او تصمیم می‌گیرد به ملاقات خاله لاریسایش به موریتس برود. لاریسا زنی هنرمند است و افتخار می‌کند که با تلاش در مزرعه? تمشک برای خودش زندگی‌ای تازه دست‌وپا کرده است. این دو زن در عین اینکه کاملاً باهم فرق دارند، از جهاتی شبیه هم هستند. در طول تابستان در منطقه? دریاچه‌ای مکلنبورگ، لاریسا با میشاییل نقاش آشنا می‌شود. آرزوی بزرگ این زن تنهای مستقل برآورده می‌شود؛ اما هنوز شک دارد که می‌تواند به او اعتماد کند یا نه. حرف‌زدن با ویبکه هم برایش خوب است، هم برایش خوب نیست: ویبکه به لاریسا قوت قلب می‌دهد؛ اما لاریسا خیلی وقت است که اعتماد به خانواده‌اش را از دست داده است. ویبکه و لاریسا همراه هم یک تابستان دلپذیر و شگفت‌انگیز را تجربه می‌کنند. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools