نگاهی اجمالی به کتاب“ برای نخستین بار خودش را به مرگ نزدیک میدید، ترسی که وجودش را فرا گرفته و نفسش را بریده بود، ربطی به مرگ خودش نداشت؛ بلکه به خاطر ماجرای مرموزی بود که از آن سر در نمیآورد. ترس از اینکه در آن ماهها چه رخ خواهد داد و تا کی این قصه ادامه خواهد داشت و در این اندک روزهای بودنش چه بر او خواهد گذشت، پنداری به ساعتی بیعقربه چشم دوخته بود. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ بوبن در این کتابش مانند دیگر آثارش شعر و شعور را در هم میآمیزد،ما را به جشن ستارگان مهمان میکند،ناخدای کشتیمان می شود تا ما را از آبهای طوفانی عبور دهد و چمنزاری پیش چشممان میگستراند که در آن تنها صدای موسیقی نسیم شنیده میشود ... سرانجام دست ما را در دست زندگانی میگذارد.از آن نوع زندگانی که شایسته انسان شادکام است. ”