نگاهی اجمالی به کتاب“ کتابی که آن را در یک شب به پایان خواهید رساند؛ زیرا نمیتوانید در برابر داستان آن مقاومت کنید. کارن ام. مک منس در کتاب یکی از ما نفر بعد است شما را به یک بازی مرگبار دعوت میکند. بازی جرات و حقیقت که انتهای آن مشخص نیست. قربانی بعدی چه کسی است؟ این اثر که در ادامهی رمان پرطرفدار یکی از ما دروغ میگوید به نگارش درآمده، عنوان پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز را به خود اختصاص داده است.
درباره کتاب یکی از ما نفر بعد است:
مساله این است که هیچکس حقیقت را نمیداند. نه کسی میداند پیامهای ارسال شده از سمت چه کسی هستند و نه مشخص است آن نرمافزار شایعهپراکنی چگونه جان آن دانشآموز را گرفت. همه فقط یک چیز را میدانند: هیچکس از این ماجرای خطرناک در امان نیست.
تصور کنید فردی ناشناس شما را از طریق بازی جرات یا حقیقت به چالش میکشد. جرات را انتخاب میکنید یا حقیقت؟ یک بازی خطرناک در دبیرستان بیویو به راه افتاده است. فردی ناشناس از طریق پیام متنی دانشآموزان را به بازی جرأت یا حقیقت دعوت میکند. اما حقیقت ماجرا این است که دانشآموزان انتخاب چندانی ندارند. یا باید جرات را انتخاب کنند یا با انتخاب حقیقت یکی از رازهایشان برملا میشود. این ماجرا در ابتدا هیجانانگیز به نظر میرسد تا اینکه منجر به مرگ یکی از دانشآموزان میشود. وحشت سراسر دبیرستان را فرا میگیرد. به راستی پای مرگ در میان است یا ماجرا چیز دیگریست؟ ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ در کتاب تابستان دلپذیر اثر کوریتنا بومان، نویسنده آلمانی معاصر، یک داستان دلپذیر درباره رابطه یک خاله و خواهرزاده در برههای از زندگیشان را میخوانید.
خلاصه کتاب تابستان دلپذیر
ویبکه دانشجویی است که بعد از زمستانی طولانی و خستهکننده، خراب کردن امتحانات و شکستی که در رابطه عاشقانهاش داشته، با جیب خالی تصمیم میگیرد از شهر بیرون برود در نهایت او تصمیم میگیرد به ملاقات خاله لاریسایش به موریتس برود.
لاریسا زنی هنرمند است و افتخار میکند که با تلاش در مزرعه? تمشک برای خودش زندگیای تازه دستوپا کرده است. این دو زن در عین اینکه کاملاً باهم فرق دارند، از جهاتی شبیه هم هستند.
در طول تابستان در منطقه? دریاچهای مکلنبورگ، لاریسا با میشاییل نقاش آشنا میشود. آرزوی بزرگ این زن تنهای مستقل برآورده میشود؛ اما هنوز شک دارد که میتواند به او اعتماد کند یا نه. حرفزدن با ویبکه هم برایش خوب است، هم برایش خوب نیست: ویبکه به لاریسا قوت قلب میدهد؛ اما لاریسا خیلی وقت است که اعتماد به خانوادهاش را از دست داده است.
ویبکه و لاریسا همراه هم یک تابستان دلپذیر و شگفتانگیز را تجربه میکنند. ”