نگاهی اجمالی به کتاب“ بسیار پیش آمده که آدمهای خوب دور و برمان را در حال انجام کارهای بد ببینیم! کارمند محترمی که سالها یک مسیر مستقیم را از خانه به محل کار میرفته و بعد در آخرین سال کاری او را به جرم اختلاس میگیرند. خانم خوبی که ده سال با همسرش زندگی کرده و مادری مهربان برای سه فرزندش بوده و در اوایل میانسالی خبر خیانتش را میشنوید.
چرا در حالی که بسیار فرشتهوار زندگی میکنیم بخشهایی در وجودمان هست که شبیه به دیو ما را به قهقهرا میبرد و در یک لحظه تمام آنچه روزها برای ساختنش تلاش کردهایم با یک فریاد بر سر معشوقهمان، با تن دادن به یک وسوسه زیر سوال میبرد و ما در لحظهای بخشی از وجود خود یا اطرافیانمان را میبینیم که هرگز خیال وجود داشتنش را هم نداشتهایم؟
دبی فورد معتقد است که باید درک کنیم که انسان جمع اضداد، مجموع خوب یا بد، روشنایی و ظلمت، ضعف و قدرت، استعداد و حماقت است و تمامی آدمها بالقوه تمام صفات و خوب و بدی که میتوانید تصور کنید در خود دارند؛ روندی رو به رشد در شخص آغاز خواهد شد. هر صفتی که در دیگران میبینید از قتل و تجاوز گرفته تا وقف شدن برای یک خیریه در ما وجود دارد. وضعیت آدمی در هر لحظه در یکی از این دو قطب است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ در این رمان صوتی، پوارو را میبینیم که چون خونسردانه و با خشنترین و بیرحمترین تبهکاران و جنایتکاران دستوپنجه نرم کرده بود، به خودش مغرور و مطمئن میشود. او در مقایسه با بسیاری از مردان تنومند، قوی و ورزیدهدل، جرئت بیشتری دارد و در این مورد بهخصوص، خودش را از خیلیها برتر میداند، ولی حتی در زندگی آدمهای شجاع و بیباکی مثل هرکول پوارو نیز لحظاتی وجود دارد که عجز و ناتوانی، سرتاپای وجود آنها را فرا میگیرد.
پوارو، در این رمان، در مطب آقای دکتر مورلی، یکی از سرشناسترین دندانپزشکان لندن که جثه و هیکلش شاید نصف هرکول پوارو هم نمیشد، حس میکرد پاهایش آنقدر ضعیف شده که بهسختی میتواند هیکلش را تحمل کند. او نگاهی به صندلی دندانپزشکی انداخت و بدنش به لرزه درآمد؛ گویی به صندلی اعدام خیره شده باشد. پوارو مانند مردهای متحرک به طرف آن صندلی روان شد. هرکول پوارو، قهرمان شکستناپذیر مبارزه با تبهکاران، از صندلی بیجان و بیتحرک دندانپزشکی میترسید؛ خیلی هم میترسید. ”