نگاهی اجمالی به کتاب“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشتهاند با مرد غریبه نابینایی در خانهشان مواجه میشوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ مدرک محرمانه و مهمی از خانهی یکی از مقامات بلندپایه وزارت خارجه انگلستان به سرقت رفتهاست . نخست وزیر و مسئول وزارت خارجه از هولمز برای پیدا کردن این نامه طلب یاری میکنند.این نامه در صورتی که به دست بدخواهان بیفتد میتواند جرقهی بروز جنگ در سراسر اروپا را بزند. هولمز به همراه دستیارش دکتر واتسون تحقیقاتش را دراین موردآغاز میکند .سرنخ های اولیه هولمز را به خانه و همسر مسئول وزارت خارجه میکشاند. ”