نگاهی اجمالی به کتاب“ «مانیتیسم شخصی» یک کتاب کوچک و جادویی است که تمام اسرار نیروی نفوذ ذهنی را فاش میکند. «پل ژاگو» در این کتاب نشان میدهد که چطور نفوذ مرئی یا نامرئی مانیتیسم میتواند تاثیرات عجیبی بر زندگی افراد بگذارد: زایا و پیشبرنده یا نابودکننده و مخرب. با شناخت این قدرت درونی و کیهانی میتوان کنترل خیلی از این اتفاقات را در دست گرفت و زندگی بهتری برای خود و اطرافیان ایجاد کرد.
مانیتیسم یا همان مغناظیسم و نیروی نفوذ ذهنی، پدیدهای است که در طول تاریخ علم، اندیشمندان، نگاهی دوگانه به آن داشتهاند. برخی معتقدند مانیتیسم چیزی بیش از همان ایمان و اعتقاد قلبی نیست و گروهی دیگر هم معتقدند که چنین چیزی اصلا نمیتواند وجود داشته باشد. با این حال نمیتوان منکر این واقعیت شد که نیرویی خارقالعاده و ظریف از تمام کسانی که اطرافمان هستند، ساطع میشود. حتی کسانی که اعتقادی به این پدیده ندارند هم میتوانند چیزهای جالب زیادی در این کتاب بیاموزند. به این ترتیب به قدرت تاثیر مانیتیسم در زندگی فردی پی میبرند و میتوانند از این قدرت در جهت رسیدن به خواستهها و شروع زندگی متفاوت استفاده کنند. این نیرو میتواند تاثیری نامریی بر احساسات، افکار، رفتارها و حتی تصمیمگیری افراد داشته باشد. تاثیرات این نیرو، چه قوی یا ضعیف و چه جاذب یا دافع، بخشی جداییناپذیر از انرژی روحی و روانی هر انسان است. با شناخت این نیرو میتوان انرژیهای سرگردان در اطراف خود را شناسایی کرد و با آنها هماهنگ شد. افزایش نیروی مانیتسیم فقط برای جذابیت و رسیدن به خواستهها و آرزوها نیست. با استفاده از این نیرو میتوانید تبدیل به فردی قدرتمند و آسیبناپذیر شوید که حتی دشوارترین شرایط هم نمیتواند شما را از پا درآورد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ ژان کریستف حقیقتاً یک رمان موزیکال است. رمانی که گام ها و اصوات موسیقی را لابه لای سطورش پنهان ساخته و هنگامی که سطر های آن خوانده می شود گویی همه چیز در فضایی مه آلود فرو می رود و تنها موسیقی به گوش می رسد. رولان در این کتاب با زبان موسیقی سخن می گوید و گاه که کلامش از سخن گفتن باز می ایستد تنها می نوازد و نت ها و اصوات موسیقی را در قالب کلمه ها و واژگان درمی آورد. موسیقی ای که گاه آدمی را به شور و هیجان وامی دارد و گاه متاثر می سازد.
ژان کریستف موسیقیدان آلمانی است که پس از درگیری با پلیس مجبور به ترک کشور شده و به فرانسه مهاجرت می کند. ژان که طی دوران بلوغ فکری اش دست خوش تحولاتی فراوان بوده و تا حدودی دارای روحی چند شخصیتی است، شخصیت اصلی و با دوامش به آرامی شکل می گیرد و به یک ثبات معقول و منطقی می رسد. زندگی ژان کریستف کرافت تا حد زیادی به زندگی و اندیشه های بتهوون، موتسارت و واگنر شبیه است اما از آنچه معلوم است ژان بیشتر به خالق خود مانند است تا به فردی دیگر. موسیقی در ژان نیاز شدیدی به دوست داشتن برمی انگیزد و کسی که خوب دوست می دارد، دیگر کم و بیش نمی شناسد. خود را به تمامی در راه همه کسانی که دوست می دارد ایثار می کند. این عشق افلاطونی نصیب کسی نمی شود جز روح الیویه فرانسوی که روانش چون پناهگاهی است نرم و اطمینان بخش تا ژان سراسر هستی خود را به او بسپرد. ژان در دوستی با الیویه جهان را از منظرگاه دوست می نگرد و هستی را با حواس دوست در آغوش می کشد غافل از آن که طبیعت بی رحم در جدا کردن دو قلب که به یکدیگر عشق ورزیده اند هرگز عشق را در یک زمان از هر دو قلب برنمی کند بلکه چنان می کند که یکی از آن دو زودتر از دوست داشتن باز ایستد تا همیشه آن یک که بیشتر دوست دارد فدا شود و این ژان است که هرگز نمی تواند در دوست داشتن لحظه ای به خود مجال سستی و اهمال راه دهد.
رومن رولان (1944 – 1866) کارشناس موسیقی و نویسنده، او آثار بسیاری درباره موسیقی دارد. درباره هندل و بتهوون آثاری مستقل پرداخت و شاهکارش ژان کریستف که طی سال های 1904 تا 1912 نگارش آن به طول انجامید، درباره یک موسیقی دان است.وی در 1901 ریاست بخش موسیقی مدرسه عالی مطالعات اجتماعی پاریس را به عهده گرفت. او نخست در دانشسرای عالی و از 1903 در سوربون سخنرانی های آموزشی درباره موسیقی انجام داد.از 1913 از کار کناره گرفت و در سوئیس ساکن شد، در 1938 به فرانسه برگشت تا از جنگ دوری نکرده باشد، اما به اسارت درآمد و در یک اردوگاه آلمانی زندانی شد و تنها وقتی دچار بیماری مهلکی شد آزادش کردند اما پیش از خاتمه جنگ در 1944 درگذشت. ”