نگاهی اجمالی به کتاب“ کلارا و خورشید رمان بزرگیست. یک اثر علمیتخیلی و پادآرمانشهری که رنگوبوی آثار ماندگار و بزرگ کلاسیک را هم میدهد. معمولاً برندگان نوبل ادبیات، کتابی که بعد از اخذ جایزه منتشر میکنند بدترین کتاب زندگیشان است چون حالا انتظارات از نویسنده بهشدت بالا رفته و همه منتظر یک شاهکارند؛ اینجاست که ایشیگورو واقعاً دست به خلق یک شاهکار زده است. شاهکار بالاجبار… - خلاصه داستان: کلارا یک آ.اف است. یک نمونهی خاص از رباتهایی انساننما که برای همراهی کودکان و نوجوانان طراحی و ساخته شدهاند. او در ادامهی مسیر مکاشفهگونهی شازدهکوچولووارش با جوسی دختربچهای که یک بیماری خاص دارد همراه میشود. رابطهی کلارا و خورشیدخان بسیار عجیب و روحانیست. سروکلهی یک ماشین دودزا پیدا میشود و در این میان آیا ریک در جوسی عشق حقیقی خود را یافته است؟ شیوا مقانلو دربارهی جدیدترین رمان ایشی گورو نوشته است: «کلارا و خورشید را رمانی ساده و باشکوه میدانم، رمانی که هر مخاطبی را با هر سن و معلوماتی درگیر میکند و تا انتها میکشاند. کلارا ناظر فروتن و خاموش جامعهی ما آدمهای بالغ است که بهدست خودمان جهان را از عاطفه تهی کردهایم و حالا با هزار بهانه و سختی در پی حفظ آخرین بارقههای عشقیم. از این منظر، کلارا و خورشید شاید پاسخی کوتاه و زیبا باشد بر سؤال قدیمی و پیچیدهی انسان بودن یعنی چه؟» - دربارهی نویسنده: کازوئو ایشیگورو، داستاننویس، فیلمنامهنویس و موسیقیدان انگلیسی، از تحسینشدهترین نویسندگان معاصر جهان بهشمار میرود. ایشیگورو در تمام این سالها بهشکلی مداوم و خستگیناپذیر در کار خلق هنری بوده است. او در کنار نوشتن یک مجموعهداستان و چند داستان کوتاه پراکنده و چهار فیلمنامه و چند ترانهی متن برای آلبومهای موسیقی، بیشتر بهعنوان رماننویسی مورد توجه و تحسین واقع شده که یکبهیک آثارش موفق ظاهر شدهاند: هنرمندی از جهان شناور (1986، برندهی جایزهی کتاب کاستا، نامزد جایزهی بوکر)، بازماندهی روز (1989، برندهی جایزهی بوکر)، تسلیناپذیر (1995)، وقتی یتیم بودیم (2000، نامزد جایزهی بوکر)، هرگز رهایم مکن (2005، یکی از صد کتاب برگزیدهی قرن بهانتخاب نشریهی تایمز، نامزد جایزهی بوکر)، و غول خفته (2015). ایشیگورو نشان عالی هنر و ادب از کشور فرانسه، نشان عالی خورشید فروزان از کشور ژاپن، نشان شوالیهی والامقام از انگلستان، و چندین جایزه و نشان فرهنگی مهم بینالمللی را هم دریافت کرده و چند اقتباس سینمایی موفق نیز براساس آثار او ساخته شده است. اما از همه مهمتر، ایشیگورو در سال 2017 بهخاطر مجموعهآثار خود برندهی جایزهی ادبی نوبل شده است. بیانیهی کمیتهی این جایزه او را چنین توصیف کرده: «کسی که با رمانهایش، رمانهایی نمایشگر عواطف بسیار نیرومند، ورطهای را آشکار میکند که زیر احساس واهی ارتباط ما با جهان هستی نهفته است.» «کلارا و خورشید» نخستین رمان این نویسندهی مطرح بعد از دریافت جایزهی نوبلش است. کازوئو ایشیگورو چهار سال پس از اخذ جایزهی ادبی نوبل، باز هم با این کتاب نشان میدهد که همیشه نوبل ادبی جایزهای سیاسی نیست و گاهی هم میشود که هیئت داوران نوبل درست به هدف زده باشند. - برشی از این رمان: نسل ما هنوز احساسات قدیم رو توی خودش داره، یه بخشی از وجودمون اون احساسات رو رها نمی کنه. حالا اون بخشی که می خواد احساسات رو نگه داره معتقده که درون هرکدوم از ما یک چیز دست نیافتنی هست، یک چیز منحصر به فرد که قابل انتقال نیست. از دیگر آثار شیوا مقانلو که توسط نشر نیماژ منتشر شده میتوان به مجموعهداستان «آدمهای اشتباهی» و رمان «اسرار عمارت تابان» و ترجمهی مجموعهداستان «اول شخص مفرد» نوشتهی هاروکی موراکامی و رمان «آدمماهی» نوشتهی کوبو آبه اشاره کرد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان «ندای کوهستان» در 1952 در دهکدهای در افغانستان شروع میشود و تقریبا از همان ابتدا به شدت احساسات خواننده را درگیر میکند. محور اصلی کتاب داستان زندگی و روابط عبدالله، پسر 10 ساله و «پری»، خواهر سه ساله و تصمیم پدرشان برای فروختن پری به خانوادهای بیفرزند است و همین اتفاق سبب گرهخوردن روایتهای افراد مختلف در رمان حسینی میشود.
عبدالله که خواهرش پری را بسیار دوست دارد، او را از دست میدهد. پری به یک خانواده ثروتمند و بیفرزند واگذار میشود و حتی بعدها از افغانستان به پاریس میرود. اما عبدالله هیچگاه او را فراموش نمیکند و البته خانوادهاش درگیر ماجراهای مختلفی میشوند و خودش هم سر از کالیفرنیا در میآورد.
حسینی در این رمان از شگردهای جدید داستاننویسی بهره میگیرد و همین امر سبب شده رمان جدیدش نسبت به آثار دیگرش، «بادبادکباز» و «هزار خورشید تابان»، تا حدی متفاوت باشد.
ماجراهای این رمان طبق معمول داستانهای خالد حسینی در افغانستان روی میدهد و نویسنده از روایتهای تو در تو بهره میگیرد و راوی در مسیر داستان تغییر میکند.
خالد حسینی درباره مضمون رمانش میگوید:« من شنیده بودم که زمستانها ایام سختی برای خانوادههای افغان است. مردم بسیار نگران هستند و بچههایشان را از دست میدهند. بنابراین با این پیش زمینه، ناگهان این تصویر با شفافیت و زلالی کامل و خاصی به نظرم آمد و با خودم گفتم که این مردمان که هستند؟ به کجا میروند؟
جواب سوال این است: پدری بیچاره و بیامید در راه کابل است تا یکی از بچههایش را بفروشد و این نقطه اولیه یکی از داستانهای متعدد این کتاب است. درد و رنج جدایی برادران و خواهران از هم، بر نسلهای بعدی و حتی سراسر قارهها هم تاثیر میگذارد. ”