مهرداد مهماندوست

از این هنرمند بشنوید:
گوینده:
  • کتاب صوتی - هنر تاثیرگذاری - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ارتباط با خود برتر - ماه آوا
  • کتاب صوتی - آن هنگام که نفس هوا می‌شود - ماه آوا
  • کتاب صوتی - کفش‌باز - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مرد کوچک - ماه آوا
  • کتاب صوتی - سیزده دلیل برای - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نیلوفر و مرداب - ماه آوا
  • کتاب صوتی - بی‌شعورها توطئه می‌کنند - ماه آوا
  • کتاب صوتی - زنبوردار حلب - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

تنهایی الیزابتنویسنده: ویلیام ترورRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ ''هنری عقربه‌ی دقیقه‌شمار ساعت روی دیوار را تماشا کرد. در سراسر لندن، در سراسر دنیا، عقربه‌ها دقیقاَ با سرعتی یکسان حرکت می‌کردند، بی‌اینکه هیچ‌کدام از دیگری جلو بزنند...'' | ویلیام ترور را نه می‌توان روان‌شناس خواند نه کارآگاه، اما می‌توان گفت که خصلت‌های هر دو را دارد. او در این رمان بستری‌شدن چهار زن را در بخش چهار اتاقه‌ی «بیمارستان زنانه‌ی لیدی اوگاستا هپتری» بهانه قرار می‌دهد تا در زندگی‌شان سرک بکشد و از بیم‌ها و شکست‌ها، رازها و کابوس‌هایشان بگوید. ترور عاشق شخصیت‌هایی است که جامعه به آنها پشت کرده، انها که نه به موفقیت دندان‌گیری دست یافته‌اند نه دیگر جوانی و زیبایی برگ برنده‌شان است. ترور در این رمان تصویری واضح و پر از جزئیات از زندگی در لندن دهه‌ی هفتاد میلادی ارائه می‌دهد. ”

و چشم‌هایش کهربایی بودنویسنده: مهری بهرامیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ و چشم‌هایش کهربایی بود رمانی است که از دریچه‌ای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» می‌پردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربه‌فردند. تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییک‌های کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکان‌دهنده را به تصویر می‌کشند و روایتگر ترس‌ها، تشویش‌ها، آرزوها و ناکامی‌های آدم‌های درون داستان‌اند... . در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم: از همین‌جا پیداست و می‌بینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همان‌طور که توی هوا می‌چرخم زن هم می‌چرخد انگار و درخت هم وارونه می‌شود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که می‌زنم. درختِ وارونه ریشه‌هایش توی هوا می‌ماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من می‌خواهم از ریشه‌ها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث می‌کند دیگر نمی‌چرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت می‌ماند همان‌جا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمی‌گرداند و انعکاس رنگ مهره‌هام توی عسلی چشم‌هاش بی‌قرارم می‌کند... . ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools