گریز پا

کتاب صوتی

کتاب صوتی گریز پا

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده آلیس مونرو

نام اصلی:

ناشر: نشر افق

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: داستان کوتاه

خلاصه:

آلیس مونرو با انتشار کتاب گریزپا جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کرد. نسخه‌ی اصلی کتاب دربرگیرنده‌ی هشت داستان کوتاه به‌قلم این نویسنده‌ی سرشناس کانادایی است که در هریک از آن‌ها یک شخصیت را در مرکز اثر قرار داده و به حواشی و وقایع پیرامون او می‌پردازد. از میان هشت عنوانی که در کتاب اصلی گردآوری شده‌اند، در اثری که اکنون پیش روی شماست سه داستان «گریزپا»، «حرمت‌شکنی» و «نیرنگ‌ها» را می‌شنوید.

کارلا در بند ازدواجی نامناسب با همسرش کلارک قرار گرفته است. او به‌خاطر کلارک قید خانواده‌اش را زده است اما متوجه می‌شود که همسرش آنقدرها که فکر می‌کرد انسان مناسبی نیست. او به دنبال راهی می‌گردد تا خود را از شرّ این پیوند و حضور آزارگر کلارک خلاص کند. در داستان «گریزپا» با کارلا و چالش‌هایی که در زندگی شخصی خود دارد آشنا می‌شوید. در داستان دوم با عنوان «حرمت‌شکنی»، لورن، دختری جوان است که با زنی بزرگتر از خود به نام دِلفین آشنا می‌شود. اما این آشنایی تبعات نه‌چندان خوبی را برای لورن به همراه دارد. و در داستان سوم با نام «نیرنگ‌ها»، رابین دختری است که به‌خاطر بدشانسی و تفسیر نادرستی که از زندگی دارد، محکوم به تنهایی است. در هریک از این سه داستان با قلم جادویی آلیس مونرو به درون جهان شخصیت‌ها کشیده می‌شوید و لحظات التهاب و آسودگی را در کنار آن‌ها تجربه می‌کنید.

بشنوید:

هنرمندان:

مدت زمان اثر: 5 ساعت و 40 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی مسخ مسخ

فرانتس کافکا

کتاب صوتی بیابان تاتارها بیابان تاتارها

دینو بوتزاتی

کتاب صوتی گریز پا گریز پا

آلیس مونرو

کتاب صوتی شب های روشن شب های روشن

فئودور داستایفسکی

کتاب صوتی سوپرمارکت شبانه روزی سوپرمارکت شبانه روزی

سایاکا موراتا

کتاب صوتی شیطان به قتل می‌رسد شیطان به قتل می‌رسد

آگاتا کریستی

تازه‌های ماه‌آوا

ذهن فضولنویسنده: علی شمیساRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ درصدی از انسان‌ها هویت وجودی خود را از فضولی، سرک کشیدن و دخالت‌های خود به دست می‌آورند. گویی اگر دخالت در زندگی مردم نکنند روزشان شب نمی‌شود، درواقع شعار زندگی‌شان این می‌شود «من فضولی می‌کنم، پس هستم!» و وقتی این جمله جزء نمایشنامه روانی زندگی یک فرد، چه زن و چه مرد، بشود، حال و روزش معلوم و درواقع جزء قواعد و دستورات ناخودآگاه ذهنش می‌شود، طوری که فرد از این طریق به زندگی خود معنا و مفهوم می‌دهد، به مهمانی می‌رود و پرسش‌هایش شروع می‌شود، آن‌قدر که گاه دیگران او را نشان می‌کنند و می‌دانند که نمی‌توانند از دست سؤال‌های او فرار کنند و باید خود را کنترل کنند یا به او اطلاعات ندهند؛ اما او که سال‌هاست فضولی و سرک کشیدن را تمرین کرده است، اکنون به‌طورکامل با مهارت و ظرافت سؤال می‌پرسد، طوری که مجبور می‌شوید اطلاعات بدهید، شاید هم یک‌دستی بزند تا اطلاعات بگیرد و موفق هم بشود. او دیگر یک فضول ناشی و بی‌دست‌وپا نیست، او می‌داند چه چیز را چگونه و چطور بپرسد، در چه زمان بپرسد که بتواند جواب بگیرد و در چه مکان طرح مسئله و مشکل کند تا جزئی‌ترین اطلاعات را به دست آورد. افرادی را دیده‌ام که به بیرون کشیدن اطلاعات از دیگران مباهات می‌کنند و خود را کسی می‌دانند که می‌تواند شیطان را هم درس بدهد. او سال‌هاست از دخالت‌ها، سرک کشیدن‌ها و فضولی‌های خود سود برده است و توانسته از دیگران اطلاعات بگیرد و اوقات خود را این‌گونه پر کند و به‌نوعی در خودش هیجان ایجاد کند. چنین فردی دیگر یک فضول اتفاقی نیست که تصادفی در زندگی دیگران سرک کشیده است، کودک فضول و والد مداخله‌گر او در هر ارتباطی سریع و رسمی فعالیت تجسس خود را شروع می‌کند و تجسس برای او مرحله‌بندی دارد؛ مرحله یک، دو، سه و با یک سلام و احوالپرسی شروع می‌شود، کم‌کم و بسیار رندانه، طوری که گاه طرف متوجه منظور پرسش‌های او نمی‌شود و خیلی صبورانه و با حوصله جلو می‌رود و آن‌قدر ماسک مهربان و به من چه مربوط است بر چهره زده است که باید بسیار تیز بود تا بتوان دست او را خواند. او استاد این گونه بازی‌هاست. او در مسابقات فضول‌ها رتبه و مدال گرفته است و در قالب عروس، داماد یا دوست و همکار و همسایه به پست شما خورده است. او می‌آید که از شما بیشتر بداند، بفهمد و در صندوقش از شما اطلاعات رازگونه بیشتر داشته باشد و روزی می‌رسد که چشم در چشم شما می‌شود و می‌گوید که پرونده زندگی شما پیش من است، لطفاً خفه شو. او همان فردی است که با این جمله کوتاه صبح خود را شب می‌کند و باور دارد که فضولی می‌کند، پس هست و برای خود عددی است. شما چطور، چند درصد در ناخودآگاه خود به صادق بودن این شعار در مورد خودتان باور دارید؟ هیچ، اصلاً، ابداً؟ لطفاً کمی از خوب نشان دادن خود دست بردارید و خیلی صادقانه و بی‌رحمانه باورهای ذهنتان را نقد و تجزیه‌وتحلیل کنید. مثال: ابی مجسمه فضولی است. این آدم اصلاً در هیچ موضوعی برای خود حدومرزی نمی‌بیند. در هر سوژه‌ای سرک می‌کشد و به حرف کسی هم گوشش بدهکار نیست. او می‌خواهد بداند و بداند و همه را به جان هم بیندازد، کافی است پرش به شما گیر کند. مطمئن باشید از زندگی‌تان سر درمی‌آورد. آمار همه اطرافیان خود را دارد و گویی با آن‌ها زندگی کرده است. گاهی آن‌قدر ریز جزئیات دیگران را می‌گوید که آدم به او شک می‌کند. او از این همه فضولی و دخالت، هویت پیدا و احساس می‌کند از این طریق مورد توجه همه قرار می‌گیرد. ”

از این مطمئنمنویسنده: اپرا وینفریRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ داستان جدیدی نیست، اما فکر می‌کنم، حداقل برای این کتاب، ارزش دارد که یک بار دیگر آن را تعریف کنم. سال 1998 بود و داشتم فیلم محبوب را در مصاحبه‌ی تلویزیونی زنده با جین سیسکِل، منتقد فیلم بزرگ شیکاگو سان‌تایمز، معرفی می‌کردم و همه‌چیز داشت خیلی آرام پیش می‌رفت تا اینکه اوضاع به هم پیچید. او پرسید: «بگو ببینم، از چی کاملاً مطمئنی؟» اولین بار نبود که مصاحبه می‌کردم. سال‌های سال در مصاحبه‌ها سئوال‌های ترسناکی مثل این را از من پرسیده بودند و هنوز هم می‌پرسند و معمولاً جوری نمی‌شود که هیچ کلمه‌ای برای پاسخ پیدا نکنم، اما باید بگویم جین موفق شده بود مرا گیر بیندازد. با من‌ومن و درحالی‌که می‌دانستم او به‌دنبال چیزی بزرگ‌تر، عمیق‌تر، پیچیده‌تر است، گفتم: «اوه،‌ درباره‌ی این فیلم؟» اما داشتم طفره می‌رفتم تا در ذهنم به پاسخی حداقل کمی منسجم برسم. اما او گفت: «نه، می‌دونی منظورم چیه؛ درباره‌ی خودت، زندگی‌ت، هرچی، همه‌چی...» «اوه، من مطمئنم که... اوه... مطمئنم که، جین، یه کم وقت می‌خوام که درباره‌اش بیشتر فکر کنم.» حالا شانزده سال گذشته و از آن موقع تا به‌حال خیلی به این پرسش فکر کرده‌ام، طوری‌که تبدیل به پرسش اساسی زندگی‌ام شده است: هر شب از خودم می‌پرسم دقیقاً‌ از چه مطمئن هستم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools