وابستگی متقابل

کتاب صوتی

کتاب صوتی وابستگی متقابل

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده ملودی بیتی

نام اصلی: Codependent no more

ناشر: نشر لیوسا

سال چاپ: 1398

شابک:

دسته بندی: روانشناسی

خلاصه:

کتاب وابستگی متقابل نوشته‌ی ملودی بیتی با موضوع خودیاری، روابط خانوادگی و بهداشت شخصی نوشته شده است. این کتاب اولین بار در سال 1986 منتشر شد و تا سال 2009 در 25 نوبت در آمریکا تجدید چاپ شد و بیش‌از 5 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شد. کتاب وابستگی متقابل به میلیون‌ها نفر در جهان کمک کرده تا رفتار بیمارگونه‌ی خود را در وابستگی متقابل ترک کنند.

ملودی بیتی در این کتاب استقلال فردی و ارزش‌های فردی را در قالب داستان های آموزنده، تفکرات و تمرین‌های این کتاب به مخاطب می‌آموزد و جهان پیچیده‌ی وابستگی متقابل را به یک نقشه ساده و قابل فهم تبدیل می‌کند. خواننده در نهایت به کمک مسیری که ملودی بیتی آن را نشان می‌دهد می‌تواند از وابستگی متقابل رها شود و به شادی و خوشبختی دست پیدا کند.
ملودی بیتی درباره‌ی محتوای این کتاب می‌گوید: «این کتاب درباره‌ی چگونه کمک کردن به شخص معتاد یا هرگونه افراط‌کار دیگر نیست، اما با مداوای شما احتمال بهبود معتاد نیز افزایش می‌یابد. کتاب‌های زیادی درباره‌‌ی کمک به معتادان وجود دارد، اما این کتاب به خطیرترین و ناشناخته‌ترین وظیفه‌ی شما می‌پردازد و آن اینکه شما برای بهبود خود چه باید بکنید».

بشنوید:

هنرمندان:
گوینده متین بختی
صدابردار سروش اعتصامی
تهیه کننده راضیه هاشمی

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

مرغ ققنوسنویسنده: هانس کریستیان اندرسنRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مرغ ققنوس را می شناسی؟ در شراره آتش به دنیا می آید تا همانجا بمیرد. ققنوس آوازهای بهشتی در حنجره اش دارد و ترانه جاودانگی در گوشمان زمزمه می کند. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools