داشتن و نداشتن

کتاب صوتی

کتاب صوتی داشتن و نداشتن

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر افق

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: داستان بلند

خلاصه:

«هری مورگان» پیرمرد ساده‌دلی است که سال‌ها ناخدا بوده و به ماهیگیری می‌پرداخته اما پس از برخورد با یک گردشگر ثروتمند زندگی‌اش زیرورو می‌شود. داستان از این قرار است که هری قایق خود را به مدت سه هفته در اختیار گردشگر می‌گذارد تا او نیز پس از استفاده از قایق مبلغی را به‌عنوان کرایه به هری بپردازد اما برخلاف انتظار، گردشگر پولی به او پرداخت نمی‌کند و اعتراض هری هم بی‌نتیجه می‌ماند. این ناخدای کهنه‌کار که به هر قیمتی شده باید از پس مخارج زندگی بربیاید، تصمیم می‌گیرد به کارهای غیرقانونی مانند قاچاق انسان، الکل و یا فراری دادن مارکسیست‌ها روی بیاورد. اینجاست که مخاطب از خود می‌پرسد: آیا انسانیت برای همیشه در مقابل نیازهای مادی رنگ باخته یا هری بار دیگر ارزش انسان بودن را در قبال پول و ثروت ثابت خواهد کرد؟

کتاب صوتی داشتن و نداشتن نخستین رمانی نیست که ارنست همینگوی، نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، در آن از ارزش‌های انسانی برایتان می‌گوید. این نویسنده گاه در رمانی مانند «پیرمرد و دریا» زبان به ستایش اراده‌ی پایان‌ناپذیر آدمی می‌گشاید و گاهی هم در داستانی مانند کتاب پیش‌رو، مرثیه‌ای برای ارزش‌های ازدست‌رفته می‌خواند.

بشنوید:

هنرمندان:

مدت زمان اثر: 6 ساعت و 56 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

ارتباط با خود برترنویسنده: سلست هامانRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب ارتباط با خود برتر نوشته سلست هامان، یک راهنمای تجربی برای ارتباط با ابعاد بالاتر وجود است. با استفاده از شانزده تمرین عملی که در این کتاب ارائه شده، می‌توانید پیام‌هایی را از خود برترتان دریافت کنید و یک سفر بیداری را تجربه کنید. این تمرینات ساده و قابل فهم و در عین حال قدرتمند، به شما کمک می‌کنند به روشی طبیعی از راهنمایی‌های معنوی بهره ببرید. امیدواریم مسیر بیداری خود را با این کتاب گسترش دهید و حقیقتا به منابع غنی و وسیع دانش و آگاهی، عشق و برکت، که منحصرا در درون‌تان وجود دارند دست پیدا کنید. این جا برای شما عشق، لذت، تحسین افتخار، پذیرش مهر و بزرگی وجود دارد. ”

به خدای ناشناختهنویسنده: جان اشتاین بکRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ به خدای ناشناخته سرتاسر ارادت و تعلق خاطر جوزف، قهرمان داستان، به زمین است. خاک و باران برای او مفهومی ورای طبیعت دارد. او طبیعت را همچون امر مقدسی بنده‌وار شکرگزار است. جان استاین‌بک در به خدای ناشناخته بر ارتباط نزدیک انسان و زمین تاکید می‌کند، انگار خطاب به ما می‌گوید: «دل از آسمان بردار که وحی از خاک می‌رسد.» به خدای ناشناخته، قصه‌ی خود زمین است؛ قصه‌ی مردی به‌نام جوزف وین که برای تشکیل زندگی و بهبود شرایطش در آینده، راهی غرب آمریکا می‌شود تا زمین‌های بکر و دست‌نخورده را بیابد و زایش و زندگی را در آنجا جاری کند. او در انتظار آمدن روح پدرش، زمینی انتخاب می‌کند که در دره‌ای خشک است. در نهایت روح پدرش در درخت بلوط روبه‌روی خانه‌اش که بر فراز آن سایه انداخته است، هلول می‌کند. جوزف برادرانش را نزد خود می‌آورد و کشت و کار آغاز می‌شود و زمین پوست می‌اندازد و گله بزرگی از گاو و گوسفند در مراتع سرسبز زمین جوزف رها می‌شوند؛ گله‌ای که خود جوزف یک به یک، جفت‌گیری و زایش آن‌ها را با شوق می‌نگرد، گویی که آنها انسان‌اند یا جوزف خود، جزئی از این حیوانات است. او هیچ تفاوتی میان انسان و حیوانات نمی‌بیند، او فاصله‌ای میان خود و زمین نمی‌بیند؛ او خودِ زمین است. جوزف وین با ایمانی که به طبیعت دارد، به‌نوعی الهام‌بخش است؛ او سخت، بی‌کینه و پررمز و راز است و مثل زمین غیرقابل نفوذ. او به زمین عشق می‌ورزد و همچون زمین به باران عشق می‌ورزد. او چشم‌های زمین است که خیره به آسمان است تا ابرها برآیند و توفان دربگیرد و باران ببارد، بارانی که برای زنده‌ماندن زمین ضروری است. جوزف ایمان ناشناخته‌ای دارد؛ به مذهبی که تمام قوانینش را طبیعت تعیین می‌کند؛ او مؤمن به زمین است بی‌آنکه هیچ دلیل و منطقی برای آن داشته باشد. این تنها غریزه اوست که او را به‌سوی منبع ناشناخته‌ای هدایت می‌کند؛ منبعی که از اعماق زمین سربرآورده است و این ایمان آنقدر مستحکم و بی‌شکست است که کشیش مؤمن به مسیح، او را مسیحی دیگر می‌بیند؛ مسیحی که اگر کتاب بیاورد، کشیش نخستین کسی است که به او ایمان می‌آورد. جوزف خودش را جزئی از چرخه طبیعت می‌بیند که تولد و مرگ بخش جدایی‌ناپذیر و گریزناپذیر و طبیعی آن است؛ از همین روی است که از کشته‌شدن برادرش به دست نزدیک‌ترین دوستش خشم و کینه‌ای بروز نمی‌دهد و همین‌طور از مرگ همسرش که گویا زمین کشنده‌ی آن است، بلکه به‌جای نفرت به صخره‌ای که باعث مرگ همسرش بوده، به آن عشق می‌ورزد. ازدواج نیز برای او، تلاش برای بقاست، بی‌آنکه عشق به زن را جایگزین عشق زمین کند. جوزف هنگامی که درخت بلوط را مرده می‌یابد و دوره خشکسالی، زمین را بیمار می‌کند، تصمیم می‌گیرد زمین را ترک نکند و برای مراقبت از زمین به نقطه‌ای می‌رود که گویا مرکز زمین است؛ همان نیرو، همان صخره‌ای که مرگ همسرش را رقم زد، حالا به مراقبت نیاز دارد و جوزف تب‌دار و بیمار، تیمار صخره را بر عهده می‌گیرد. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools