خاطرات خون آشام- کشمکش

کتاب صوتی

کتاب صوتی خاطرات خون آشام- کشمکش

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر ویدا

سال چاپ: 1390

شابک:

دسته بندی: تخیلی

خلاصه:

النا، استفن و دیمون سه شخصیت اصلی رمان کشمکش، دومین رمان مجموعه‌ی خاطرات خون‌آشام هستند. در این قسمت شخصیتی که در پایان بخش اول معرفی شد، نقشی محوری در داستان می‌گیرد. او کسی نیست جز آلاریک سالتزمن. در پی قتل یک معلم تاریخ، النا گیلبرت تلاش می‌کند تا بی‌گناهی استفن را در این‌باره اثبات کند. او همچنین متوجه می‌شود تنها یک چیز در دنیا وجود دارد که از عاشق یک خون‌آشام شدن خطرناک‌تر است. و آن این است که همزمان عاشق دو خون‌آشام بشوی. در حالی که استفن می‌کوشد غرایز خود را سرکوب کند، دیمون در تلاش است قلب النا را از آن خود کند. سلسله‌ای از وقایع هولناک، النا را مجبور می‌کند که جان خود را به خطر بیندازد تا یکی از این دو برادر را نجات دهد. انتخاب اوست که سرنوشت هرسه‌ی آن‌ها را تعیین می‌کند.
طرفداران سریال محبوب خاطرات خون‌آشام، این کتاب را مملو از همان نوع تعلیق‌های دلخراش و عاشقانه‌های خشنی که در سریال وجود دارد خواهند یافت. ممکن است در نگاه اول این اثر شبیه یک رمان عاشقانه‌ی معمولی نوجوانان به نظر برسد. اما فلاش‌بک‌های استفن به قرن چهاردهم میلادی و همچنین شخصیت‌پردازی‌های قدرتمند داستان، آن را از یک اثر کلیشه‌ای خارج می‌کند.

بشنوید:

هنرمندان:

مدت زمان اثر: 7 ساعت و 48 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

بخش گمشدهنویسنده: کریستین بوبنRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کریستیان بوبن ، تجربیات ساده زندگی را دستمایه‌ی نوشتن کتابش می‌کند و در این کتاب هم ، مانند دیگر آثارش اندیشه‌های معنوی خویش درباره‌ی زندگی را در قالب جملاتی حکیمانه با ما در میان می‌گذارد.بوبن همچون کاوشگری دقیق و حساس اعماق وجود انسان را می‌کاود و بخش‌های پنهان و گمشده‌ی او را با زبانی شاعرانه و دلنشین در ظرف واژه‌هایی که آگاهانه انتخاب شده‌اند می‌ریزد و به ما عرضه می‌کند. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools