نگاهی اجمالی به کتاب“ کریستیان بوبن ، تجربیات ساده زندگی را دستمایهی نوشتن کتابش میکند و در این کتاب هم ، مانند دیگر آثارش اندیشههای معنوی خویش دربارهی زندگی را در قالب جملاتی حکیمانه با ما در میان میگذارد.بوبن همچون کاوشگری دقیق و حساس اعماق وجود انسان را میکاود و بخشهای پنهان و گمشدهی او را با زبانی شاعرانه و دلنشین در ظرف واژههایی که آگاهانه انتخاب شدهاند میریزد و به ما عرضه میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه میخواهند از حال بروم، مقابله میکنم. همهی عضلاتم انگار باهم از من میخواهند به مدرسه نروم. میخواهند بهجای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمیگشتم، مجبور بودم با آن آدمهای داخل نوارها روبهرو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک میشوم. جایی که تختهسنگ بزرگ و حکاکی شدهای با پیچکی که به دور پایهی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تختهسنگ عبور کردهام؛ اما هیچوقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یکبار، چون هیچوقت اینقدر دیر به مدرسه نمیآمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”