ابری بشید و نبارید

کتاب صوتی

کتاب صوتی ابری بشید و نبارید

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده رضا حیدری

راهنمای ساده و کاربردی برای مدیریت خشم در زندگی

نام اصلی: Abri Beshid o Nabarid

ناشر: کتابراه

سال چاپ: ۱۳۹۷

شابک:

978-622-7057-97-3

خلاصه:

وقتی هوا ابرای می‌شود تغییراتی در آسمان رخ می‌دهد. ابرها سیاه می‌شوند، صدای مهیبی از آن‌ها به گوش می‌رسد و آسمان دگرگون می‌شود. از روی این نشانه‌ها می‌توان فهمید تغییراتی رخ‌ داده و یا قرار است اتفاقاتی بیفتد. حال یا باران می‌بارد، یا تگرگ و یا قضیه با چند رعد و برق به پایان می‌رسد. ما انسان‌ها وقتی خشمگین می‌شویم شبیه ابرهای باران‌زا هستیم. ظاهر ما تغییر می‌کند و چهره‌مان برافروخته می‌شود. ممکن است خشم خود را با فریاد زدن تخلیه کنیم و یا آن را با یک رفتار پرخاشگرانه بروز دهیم.
در کتاب صوتی ابری بشید و نبارید، یاد می‌گیرید خشم خود را به‌ گونه‌ای بروز دهید که به خود و دیگران آسیبی نرسانید. این کتاب راهکارهایی ارائه می‌دهد تا به‌ وسیله آن بتوانید خشم خود را مدیریت کنید.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس کیان شمس
انتخاب موسیقی رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی

تاریخ تولید اثر: آذر ماه 97

مدت زمان اثر: 1 ساعت و 27 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

بره‌ای در پوست گرگنویسنده: رفیق شامیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ هیلو بره‌ای باهوش و کنجکاو است است که توانایی تقلید صدای حیوانات دیگر را دارد. همین توانایی باعث می شود که وسوسه شود در پوست گرگی مرده برود و گوسفندان را بترساند. به این ترتیب او سر از گله گرگ ها درمی‌آورد و درگیر عملی ناخواسته و غیرمنتظره می‌شود. گرگ ها از هیلو، که می‌تواند صدای گوسفندان را تقلید کند، می‌خواهند که در شکار گوسفندان آن ها را همراهی کند. ”

برگشتی در کار نیستنویسنده: اریک بردولRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست داده‌اند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن می‌کند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشته‌اند با مرد غریبه نابینایی در خانه‌شان مواجه می‌شوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا می‌کند. به خصوص که غریبه شباهت‌هایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools