نگاهی اجمالی به کتاب“ آلیس مونرو با انتشار کتاب گریزپا جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کرد. نسخهی اصلی کتاب دربرگیرندهی هشت داستان کوتاه بهقلم این نویسندهی سرشناس کانادایی است که در هریک از آنها یک شخصیت را در مرکز اثر قرار داده و به حواشی و وقایع پیرامون او میپردازد. از میان هشت عنوانی که در کتاب اصلی گردآوری شدهاند، در اثری که اکنون پیش روی شماست سه داستان «گریزپا»، «حرمتشکنی» و «نیرنگها» را میشنوید.
کارلا در بند ازدواجی نامناسب با همسرش کلارک قرار گرفته است. او بهخاطر کلارک قید خانوادهاش را زده است اما متوجه میشود که همسرش آنقدرها که فکر میکرد انسان مناسبی نیست. او به دنبال راهی میگردد تا خود را از شرّ این پیوند و حضور آزارگر کلارک خلاص کند. در داستان «گریزپا» با کارلا و چالشهایی که در زندگی شخصی خود دارد آشنا میشوید. در داستان دوم با عنوان «حرمتشکنی»، لورن، دختری جوان است که با زنی بزرگتر از خود به نام دِلفین آشنا میشود. اما این آشنایی تبعات نهچندان خوبی را برای لورن به همراه دارد. و در داستان سوم با نام «نیرنگها»، رابین دختری است که بهخاطر بدشانسی و تفسیر نادرستی که از زندگی دارد، محکوم به تنهایی است. در هریک از این سه داستان با قلم جادویی آلیس مونرو به درون جهان شخصیتها کشیده میشوید و لحظات التهاب و آسودگی را در کنار آنها تجربه میکنید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ چند لحظه چشمانتان را ببندید و زندگی رویاییتان را مجسم کنید. زندگیای را مجسم کنید که بهراستی آرزویش را دارید. آن را میبینید؟ آدمها را میبینید؟ صداها را میشنوید؟ آن را بهوضوح و روشنی احساس میکنید؟ اگر میتوانستیم رویاهایی را که در سر داریم به واقعیت تبدیل کنیم، زندگی باشکوه نمیشد؟ با این حال، در اغلب مواقع، پس از آن که رویایی را در سر میپرورانیم چشمانمان را باز میکنیم، سرمان را تکان میدهیم و به خودمان میگوییم: «حالا باید برگردم به واقعیت!» آن زندگی که برای ما رویاست، برای بعضیها واقعیت است! چرا؟ چون از ما بهترند؟ چون خونشان از ما رنگینتر است؟ چون از ما خوشاقبالترند؟ بدیهی است که اینطور نیست! پس چرا آنچه برای ما رویاست برای بعضی واقعی است؟ چون آنچه را برای تحقق رویایشان لازم بوده است، انجام دادهاند. آنها پایشان را از رویاپردازی محض فراتر نهاده و آن را خلق کردهاند! زندگیای را خلق کردهاند که میخواستند. برای تحقق زندگی دلخواهشان تلاش کردهاند. مسؤولیت سرنوشتشان را بر عهده گرفتهاند. حالا، نوبت شماست! ”