نگاهی اجمالی به کتاب“ ساعت سه بعد از نیمه شب زنگ تلفن در خانه میپیچد."جک "با فریاد همسرش از خواب میپرد و میرود گوشی را برمیدارد.آن سوی خط صدای زنی مست میآید که میخواهد با مردی به نام " باد" صحبت کند.جک با عصبانیت گوشی را میگذارد.این اتفاق یکی دوبار دیگر میافتد.جک و آیریس که حسابی بیخواب شده اند تا خود صبح توی تختخواب از چیزهایی حرف میزنند که تا بحال نگفته بودند و تازگی دارد.در حالی که صبح روز بعد کار و زندگی روزمره دوباره در انتظار آنان است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ این داستانها که از زبان یک نوجوان آمریکایی روایت میشود درباره پدر اوست و مربوط به اوایل قرن بیستم که تازهبهدورانرسیدههایی از این قبیل در پی راههایی بودند تا با کلک و حقهبازی راه میانبری برای رسیدن به پول و پله پیدا کنند. ”