نگاهی اجمالی به کتاب“ مقالات سونتاگ اغلب در دههی 1970 و در دوران اوج فمینیسم موج دوم نوشته شدهاند، اما امروزهروز بهشکل قابلتوجهی با چالشهای معاصر ما پیوند دارند. گاه بهشدت با مشغولیتهای کنونی ما در حوزهی زنان، جنسیت و فمینیسم همگام هستند و گاه بهشدت در تضاد و تعارض با آنها قرار دارند. امّا نکتهی قابلتوجه اینجاست که ورای همراستا بودن یا متعارض بودن ایدههای سانتاگ با دغدغههای کنونی ما، نوشتههایی که در کتاب صوتی جستارهایی دربارهی زن گردآوری شدهاند، میتوانند منبعی قابل رجوع برای پژوهشها و تأملات ما در این زمینه باشند. چرا که فارغ از ایدهی اصلی متون، جستارهای سوزان سانتاگ از اصالت و سنجیدگی بالایی برخوردارند.
چنان که تایمز میگوید، سوزان سانتاگ برای ارضای اشتهای روشنفکران به اندازهی کافی غذای فکری در اختیار آنها قرار میدهد. این تعبیر برای مجموعه جستارهای این کتاب نیز صدق میکند. این کتاب صوتی برای علاقهمندان حوزهی زنان و مطالعات جنسیتی اثری ارزشمند و رضایتبخش به شمار میرود. «استاندارد دوگانهی پیر شدن»، «جهان سوم زنان» و «زیبایی زن: منشأ ذلت یا منبع قدرت؟» عناوین جستارهایی هستند که در این کتاب میشنوید. چالشها و تحقیرهایی که زنان با افزایش سن با آنها مواجه میشوند، رابطهی میان آزادی زنان و مبارزهی طبقاتی و مسئلهی زیبایی و پیوند آن با جنسیت، مباحثی است که سوزان سانتاگ در کتاب صوتی جستارهای دربارهی زن آنها را حلّاجی میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ آگاتا کریستی نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی با نام مستعار مری وستماکوت داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز مینوشت. اما شهرت اصلی اش به خاطر 66 رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریسیتی، به خصوص آن دسته که درباره ماجراهای کاراگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند. نه تنها لقب ملکه جنایت را برای او به ارمغان آوردند بلکه او را به عنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستانهای جنایی کوشیدهاند نیز معرفی و مطرح کردند. - بخشی از کتاب: سرگرد مکث کرد و سپس عکس کوچکی را از لابلای محتویات کیفش بیرون کشید. به دقت به آن نگریست و گفت:«میل دارید عکس یک قاتل را ببینید؟» سرگرد داشت عکس را به دست خانم مارپل میداد که یکباره حرکت دستش متوقف شد. انگار خشکش زده بود. بیش از پیش به قورباغهای چاق و چله شباهت پیدا کرده بود. به ظاهر سرگرد پال گریو از بالای شانه راست خانم مارپل شیئی یا شخصی را دیده و ماتش برده بود؛ دقیقا به همان جهتی نگاه میکرد که صدای نزدیک شدن قدمها از آن سو به گوش میرسید. «این غیرممکن است. منظورم...» سرگرد با عجله همه چیز را در کیفش چپاند و آن را در جیبش گذاشت. ”