نگاهی اجمالی به کتاب“ افسردگی زایمان پدیدهای است که بسیاری از زنان پس از به دنیا آوردن فرزندشان آن را در سطوح مختلف تجربه میکنند. الیف شافاک نویسندهی کتاب شیر سیاه هم از این قاعده مستثنا نبود. او پس از تولد نخستین فرزندش در سال 2006 به افسردگی شدیدی دچار شد که البته برای او آوردهای ارزشمند داشت و بذر ایدهی خلق این کتاب را در ذهن او کاشت. الیف با این اتفاق تعادل میان زندگی شخصی و کار هنریاش را از دست داد. اتفاقی که برای یک نویسنده میتواند بهمثابهی یک فاجعهی هولناک باشد. شافاک حالا کودکی به دنیا آورده بود که با دستان کوچکش و مشتشدهاش تمام کلمات مادرش را از او گرفته بود. گویی او به جرگهی «زنان سادهی کامل» ی که فروغ فرخزاد در شعر وهم سبز از آنها سخن میگوید پیوسته بود. زنانی که بهقول فروغ در شکاف گریبانشان همیشه هوا، به بوی شیر تازه میآمیزد. اما این تمام چیزی نبود که الیف شافاک از زندگی میخواست. او حالا شبیه آخرین سطرهای شعر وهم سبز، صدای پایش از انکار راه برمیخاست، و یأسش از صبوری روحش وسیعتر شده بود. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب خنده در تاریکی، رمانی نوشته ی ولادیمیر ناباکوف است که اولین بار در سال 1932 به چاپ رسید. آلبرت آلبینوس، مردی مورد احترام و متأهل، و منتقد آثار هنری است که در برلین زندگی می کند. او شیفته ی دختری هفده ساله به نام مارگو می شود که در سینما او را ملاقات می کند. آلبینوس با مارگو رابطه ای مخفیانه شکل می دهد اما همسر آلبینوس، الیزابت، وقتی مارگو نامه ای را به خانه ی آن ها می فرستد، از رابطه ی این دو آگاه می شود. نتیجه ی این اتفاق، جدایی الیزابت از آلبرت است اما آلبرت به جای فاصله گرفتن از مارگوی دردسرساز، بیشتر به او علاقه پیدا می کند. رابطه ی آن ها ادامه می یابد اما مارگو نقشه هایی در سر دارد. او می خواهد ستاره ی سینما شود و وقتی آلبینوس، او را به تهیه کننده ی فیلم های سینمایی، اکسل رکس، معرفی می کند، مارگو فرصتی را به دست می آورد که انتظارش را می کشید. ”