موفقیت تحت استرس

کتاب صوتی

کتاب صوتی موفقیت تحت استرس

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
برگردان الهام شریف

نام اصلی:

ناشر: نشر نسل نواندیش

سال چاپ: 1394

شابک:

دسته بندی: روانشناسی

خلاصه:

بسیاری از ما درست از لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شویم مورد هجوم انواع استرس‌ها قرار می‌گیریم. نکند به اتوبوس نرسم؟ اگر دیر برسم بخشی از حقوقم را در پایان ماه بابت تأخیر از دست می‌دهم. نکند کارم مورد رضایت کارفرمایم نباشد؟ با احساس گناه و عذاب وجدانی که والدینم به من منتقل می‌کنند چگونه کنار بیایم؟ لپتاپی که قرار بود هفته‌ی پیش بخرم سه میلیون گران‌تر شده؛ مابقی‌اش را از کجا جور کنم؟ با چکی که موعد پاس کردنش امروز است چه کار کنم؟ ماشین به خرج افتاده، هزینه‌هایش را از کجا فراهم کنم؟ اگر تا آخر ماه دخلم با خرجم نخواند از کی پول قرض بگیرم؟ هر کدام از ما در زندگی استرس‌ها و اضطراب‌های خودمان را داریم. برای برخی چالش‌های کاری بیشتر مضطرب‌کننده‌اند و برای عده‌ای دیگر تنش‌های درونی یا روابط فردی. اما ما چاره‌ای جز تلاش برای جان سالم به در بردن از زیر فشار این حجم از استرس نداریم. ما محکومیم که با ناملایمتی‌ها بجنگیم و زنده بمانیم و به موفقیت دست پیدا کنیم.

بشنوید:

هنرمندان:

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

شب های روشننویسنده: فئودور داستایفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ از چه باید گفت؟ داستان مردی تشنه محبت که با زنی دلفریب ملاقات می‌کند و به او دل می‌بازد ایده‌ای آشنا در دنیای ادبیات داستانی است. تعداد نویسندگان بسیاری برای توصیف چنین دیداری دست به قلم شده‌اند را بی‌اغراق نمی‌توان شمرد اما وقتی فئودور داستایوفسکی -کسی که هیچ شخصیتی را به ما معرفی نمی‌کند مگر آنکه تحلیلی روان‌شناسانه و دقیق از او در اختیارمان بگذارد- تصمیم به تالیف داستانی عاشقانه می‌گیرد، باید انتظار چه چیزی را داشته باشیم؟ کتاب صوتی شب‌های روشن چه حرفی برای گفتن دارد که بعد از تقریبا دویست سال هنوز شنیدنی است؟ راوی این داستان کوتاه مانند دیگر شخصیت‌های مخلوق نویسنده فردی است حساس، درونگرا، خیال‌پرداز و منزوی. او که روزگارش بی‌هیچ دوست و آشنایی در سن پترزبورگ می‌گذرد در طلب عشقی ناب می‌سوزد، اما چه حیف که به‌اندازه‌ی تنهایی‌اش در ارتباط با دیگران هم خام است. همین نبود روابط اجتماعی راوی قصه را به سفرهایی پایان‌ناپذیر در شهر سوق داده. مرد جوان در خیابان‌ها قدم می‌زند در حالی که مکالمه‌ی میان ساختمان‌ها را تصور می‌کند. او به آدم‌ها می‌نگرد و از خودش می‌پرسد این پیرزن کیست؟ آن مرد میانسال و جدی چه دلیلی برای آن همه عجله داشت؟ زوج خوشبختی که بر پل ملاقات کردم چطور با هم آشنا شدند؟ ”

خاطره‌های پراکندهنویسنده: گلی ترقیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب خاطره‌های پراکنده نوشته‌ی گلی ترقی است. او در این کتاب، هشت داستان کوتاه را کنار هم قرار داده که عنوان داستان‌ها از این قرار است: «اتوبوس شمیران»، «دوست کوچک»، «خانه‌ی مادربزرگ»، «پدر»، «خدمتکار»، «مادام گُرگِه»، «خانه‌ای در آسمان» و «عادت‌های غریب آقای الف در غربت». با توجه به‌عنوان کتاب، شاید نویسنده در نگارش این داستان‌ها از خاطرات کودکی‌اش متأثر باشد و شاید اصلاً بخشی از خاطراتش را عیناً در این کتاب نقل کرده باشد. در داستان «دوست کوچک» قصه‌ی دو دختربچه را می‌خوانیم که با هم پیمان خواهری بسته‌اند؛ اما پیدا شدن سر و کله‌ی یک دوست سوم همه‌چیز را به هم می‌ریزد. در بخشی از این داستان آمده است: «تابستان هزار و نهصد و هشتاد و چهار؛ ساحل مدیترانه پوشیده از آدم است. جا برای تکان خوردن نیست. به خاطر بچه‌ها تن به این سفر داده‌ام و از آمدن پشیمانم. دریای فیروزه‌ای کثیف و خاکستری است و هوا، مرطوب و داغ، روی تن سنگینی می‌کند. کتابم را می‌بندم و به مردمی که دور و برم هستند نگاه می‌کنم و نگاهم بی‌تفاوت از روی بدن‌ها می‌گذرد، دور می‌زند، برمی‌گردد و روی صورتی نیمه‌آشنا می‌ماند. نزدیک به من، زنی تنها، که سن و سال مرا دارد، روی ماسه‌ها دراز کشیده است و حسی غریب بِهِم می‌گوید که من این زن را می‌شناسم. فکرهایم درهم می‌شود و ته سرم، خاطره‌هایی مغشوش، مثل کرم‌های شبتاب، برق برق می‌زنند. رویم را برمی‌گردانم اما حواسم پیش اوست. ناراحتم و دلم می‌خواهد جایم را عوض کنم. بچه‌ها را صدا می‌زنم. عینک آفتابیش را برمی‌دارد و توی کیفش دنبال چیزی می‌گردد. سرش را بالا می‌گیرد. می‌نشیند. رویش را می‌چرخاند و یک آن، به من خیره می‌شود؛ از چشم‌هایش است که او را می‌شناسم؛ از آن دو تا دایره‌ی درشت آبی که هنوز هم مثل روزهای کودکی ته دلم را می‌لرزاند.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools