نگاهی اجمالی به کتاب“ نویسنده در این کتاب داستان تکاندهنده زندگی پدرش را بیان میکند و به نحوی از او به مثابه انسانی سخن میگوید که نیروی زندگی و هوشیاریاش را به واسطه ابتلا به بیماری آلزایمر از دست نداده است. «گایگر» همراه با نقل داستان این زندگی پر فراز و نشیب، دوران کودکی خود را از نو کشف میکند. بار دیگر رابطهاش با پدرش دوستانه میشود. میکوشد جملات خاص او را درک کند و متوجه میشود پدرش هنوز صفات چندی را داراست: گیرایی، اعتماد به نفس، شوخطبعی، آن هم با وجود درگیری با فقدانی جبرانناپذیر.
کتاب پادشاهی پیر در تبعید کتابی است روشن، زنده و گاه به گاه هم خنده آور: «وقتی شش سالم بود پدربزرگ دیگر مرا نمیشناخت. خانه او پایین خانه ما بود. گاهی وقتی من برای رفتن به مدرسه از باغ میوه او میانبر میزدم، پشت سرم چوب پرتاب میکرد که به چه اجازهای از باغ من رد میشوی. گاهی هم برعکس، از دیدنم خوشحال میشد، به طرفم میآمد. پدربزرگ درگذشت و من این ماجراها را فراموش کردم تا اینکه بیماری پدرم آغاز شد.»
«آرنو گایگر» متولد سال 1968 در حال حاضر در وین زندگی میکند. تا به حال جوایز بسیاری به او تعلق گرفته است. از جمله جایزه کتاب سال در آلمان. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ «منظومهی پیامبر نامبعوث» همانطور که از ناماش بر میآید روایتی بلند و شاعرانه است. برای من نوشتن این روایت همچون آبتنی کردن در حوض خاطرات بود. این خاطرات گاهی راه به ادبیات میبرد و گاه به اسطوره و گاه به روایات تاریخی و گاه به روایات زیست فردیام. خیال میکنم که زیست یک یک ما چیزی از این دست است. ما خاطرات قرنها را در خود انبار کردهایم. ما صندوقهای مملو از خاطراتی هستیم که آنها را یا خود تجربه کردهایم یا پدرمان یا مادرمان یا مادر بزرگها و پدر بزرگهامان و این همه با آن چه خواندهایم و شنیدهایم در آمیخته است تا صندوق را لبالب کند. همهی ما گاهی در خلوتمان زیستمان را با سرشکستگی شخصیتهای غمنامهها پیوند زدهایم. همهی ما گاهی در خلوتمان خود را در لباس یک قهرمان دیدهایم. همهی ما گاهی در خلوتمان احساس کردهایم که خوشبختترین مردمان روی زمینایم. همهی ما در خلوتمان احساس کردهایم که ناگهان دیگر ذرهای ایمان برایمان نمانده است. همهی ما لحظاتی در زندگیمان داشتهایم که خیال کردهایم کسی در گوشمان چیزی نجوا میکند و ایمان از دسترفتهمان را دوباره و به ناگهان باز یافتهایم. همهی ما تلخی بیمانند تنهایی را زیر دندان مزه کردهایم و همهمان در بزنگاهی با خود خیال کردهایم که چشمان کسی بر ماست و تا زمانی که چشمهای او ما را تماشا میکنند به ما گزندی نخواهد رسید.
اینها، یک به یک اینها، برای من معنای انسانیت است. ما فرزندان شوربختی و شادی، فرزندان صبر و بیقراری، فرزندان توامان تنگدستی و ثروتایم.
«منظومهی پیامبر نامبعوث» تکگویی بلندیست که به همینها میپردازد و الگوی متنی کار هم زیر تاثیر متون کهن و چکامههای آیینی است. جهان متنی مورد ستایش من؛ در ادبیات قرون پیش جای گرفته است و این دلبستگی گاه آن چنان کرانههاش را گسترش میدهد که به خوابهام سرریز میکند. بسیاری از این رویاهای روز و رویاهای شب درون متن «منظومهی پیامبر نامبعوث» جای گرفتهاند. ”