سم هورن

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - تانگ فو - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

35 قانون روحانینویسنده: دایانا کوپرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ شاید بسیاری از ما فکر کنیم که «قانون» و «قاعده» تنها مربوط به کلاس‌های حقوق و جلسات دادگاه است. البته ممکن است برخی از ما فراتر از این‌ها بیندیشیم و باور داشته باشیم که علاوه‌بر جامعه و زندگی اجتماعی، دنیای طبیعت هم قوانین خود را دارد. ممکن است همین حالا که این سطور را می‌خوانید با خود بگویید انواع بازی‌ها و حتی رفت‌وآمد در اماکن عمومی هم قواعد خود را دارند؛ اما کمتر کسی ممکن است در این لحظه به قوانین دنیای روح بیندیشد! باید گفت تمام کتاب‌های آسمانی و آموزه‌‌های دینی طی قرن‌ها تلاش کرده‌اند ما را از قواعد روحانی آگاه کنند؛ بااین‌وجود چه چیزی باعث می‌شود تا این حد از معنویت فاصله بگیریم که مفهومی مثل «قواعد روحانی» برایمان بیگانه باشد؟ دایانا کوپر با نگارش کتاب صوتی 35 قانون روحانی شما را با معنویت آشتی داده و درهای جدیدی از خداشناسی و خودشناسی را به رویتان می‌گشاید. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools