استوارت ایوری گلد

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - پینگ - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

موعد مقررنویسنده: هاکان منگوچRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مولوی از آن دسته اندیشمندان، آموزگاران، استادان معنوی و حکیمانی‌ست که پندها و اندرزهایش، با گذشت زمان نه‌تنها رنگ کهنگی یا ابطال به خود نگرفته‌اند، بلکه بیش‌ازپیش با اقبال عموم مردم، روانشناسان و فیلسوفان سراسر جهان قرار دارند. به زعم بسیاری از منتقدان، آموزه‌هایی که مولانا قرن‌ها پیش در قالب نظم یا نثر به مخاطبانش ارائه کرده، برای کامیابی و خوشبختی انسان امروز نیز کارآیی دارند. به نظر می‌رسد این شاعر و واعظ، پیش از آنکه خبری از مدرنیته و دغدغه‌های آن باشد، از مشکلات و نیازهای آن به خوبی آگاه بوده است. تاکنون آثار بسیاری با الهام یا اقتباس از سروده‌ها یا اندیشه‌های مولوی، چه در ایران و چه آن سوی مرزها نگاشته شده و البته مورد توجه مخاطبان نیز قرار گرفته است. برخی از آن‌ها رنگ جامعه‌شناختی یا ادبی داشته‌اند اما طیف گسترده‌ای از آن‌ها نیز به دنبال نکات روانشناختی در آثار این حکیم بوده‌اند. هاکان منگوچ نویسنده‌ای که راه‌ورسم زندگی صوفیانه را نیز درک کرده، در کتاب صوتی موعد مقرر به سراغ همین موضوع رفته است. این نویسنده‌ی اهل ترکیه، با موشکافی سرگذشت و آرای مولانا، به ما درس عاشقانه زیستن می‌دهد. ”

حماسه ویچر- جلد دوم- شمشیر سرنوشتنویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های این دنیا را معرفی می‌کند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازی‌ها و رمان‌ها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرت‌های جادویی‌اش با تمرین‌های طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بی‌رحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمن‌های خبیثی است که ویرانی به بار می‌آورند و به بی‌گناهان حمله می‌کنند. او در سرزمین‌ها پرسه می‌زند و به دنبال مأموریت می‌گردد؛ اما به تدریج متوجه می‌شود که بااین‌که برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شده‌اند. - بخشی از کتاب: آبله‌رو گفت: «حداقل سکه‌هامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجین‌هاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چه‌کار دارید می‌کنید؟ مرد آبله‌رو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت می‌آد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب به‌آرامی سمت غریبه‌ای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوه‌ای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیم‌تنه‌ای به رنگ قهوه‌ای تیره پوشیده بود، همراه با چکمه‌های بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگه‌ای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و می‌خواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانه‌ایه؟» آبله‌رو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشاره‌ی او، دو جوان قوی‌هیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماق‌های سنگینی به دست داشتند، مثل آن‌هایی که برای بی‌هوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده می‌شوند. مرد آبله‌رو درحالی‌که دستش را داخل پالتو نگه‌داشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانه‌ست و چی نیست؟» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools