نوبوئو سوزوکی

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - وابی سابی - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

گورستان پراگنویسنده: اومبرتو اکوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب «گورستان پراگ» نوشته امبرتواکو(2016-1932)، فیلسوف، نشانه شناس، منتقد ادبی و رمان نویس ایتالیایی است. شهرت اکو در جهان به رمان‌‌نویسی برمی‌گردد، هم ‌چنین از او بیش از 40 کتاب علمی و مقاله به جای مانده است، که به زبان‌های گوناگون ترجمه شده و مخاطبان بسیاری در جهان دارد. از آثار برجسته او می‌توان به «آونگ فوکو»، «نام گل سرخ»، «آنک نام گل» اشاره کرد. کتاب «گورستان پراگ» ششمین رمان اکوست، که فضایی تاریخی دارد، زمان اتفاقات آن در قرن نوزدهم می‌گذرد و داستان در شهرهای تورین و پالرمو در ایتالیا جریان دارد. این رمان سرگذشت چندین شخصیت مختلف را روایت می‌کند. زمان در این رمان بسیار طولانی است و «اکو» برای بیان طولانی بودن آن از زبانی مناسب بهره برده است. موضوع این کتاب درباره فردی است که با سازمان‌های اطلاعاتی اروپا قرارداد بسته تا در ماجراهایی که توسعه اروپا را تحت تاثیر قرار می‌دهند، شرکت داشته باشد. نکته قابل‌توجه درباره این کتاب این است که تمام شخصیت‌های کتاب، واقعا وجود داشته‌اند و رمان در بستری واقعی روایت می‌شود. در بخشی از کتاب «گورستان پراگ» می‌خوانیم: همان‌طور که اینجا نشسته‌ام تا بنویسم، احساس نوعی شرمندگی دارم، انگار دارم روحم را به فرمان، نه ، به خاطر خدا، بگذارید بگوییم به توصیه‌ی یهودی‌ای آلمانی ( یا اتریشی، هر چند همه مثل هم‌اند) عریان می‌کنم. من کی‌ام؟ شاید بهتر باشد، به جای کارهایی که در زندگی انجام داده‌ام، از من دربار شور و شوق‌هایم بپرسید، عاشق چه کسی هستم؟ کسی که به ذهنم نمی‌رسد. می‌دانم که عاشق غذای خوب‌ام. فقط نام توردارژان کافی است نا سرتاپا بلرزم. این عشق است؟ از چه کسی بیزارم؟ می‌توانم بگویم یهودیان، اما این‌که چنین مطیع به پیشنهاد آن دکتر اتریشی(یا آلمانی) تن داده‌ام نشان می‌دهد که چیزی علیه یهودیان لعنتی ندارم». ”

ذهن فضولنویسنده: علی شمیساRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ درصدی از انسان‌ها هویت وجودی خود را از فضولی، سرک کشیدن و دخالت‌های خود به دست می‌آورند. گویی اگر دخالت در زندگی مردم نکنند روزشان شب نمی‌شود، درواقع شعار زندگی‌شان این می‌شود «من فضولی می‌کنم، پس هستم!» و وقتی این جمله جزء نمایشنامه روانی زندگی یک فرد، چه زن و چه مرد، بشود، حال و روزش معلوم و درواقع جزء قواعد و دستورات ناخودآگاه ذهنش می‌شود، طوری که فرد از این طریق به زندگی خود معنا و مفهوم می‌دهد، به مهمانی می‌رود و پرسش‌هایش شروع می‌شود، آن‌قدر که گاه دیگران او را نشان می‌کنند و می‌دانند که نمی‌توانند از دست سؤال‌های او فرار کنند و باید خود را کنترل کنند یا به او اطلاعات ندهند؛ اما او که سال‌هاست فضولی و سرک کشیدن را تمرین کرده است، اکنون به‌طورکامل با مهارت و ظرافت سؤال می‌پرسد، طوری که مجبور می‌شوید اطلاعات بدهید، شاید هم یک‌دستی بزند تا اطلاعات بگیرد و موفق هم بشود. او دیگر یک فضول ناشی و بی‌دست‌وپا نیست، او می‌داند چه چیز را چگونه و چطور بپرسد، در چه زمان بپرسد که بتواند جواب بگیرد و در چه مکان طرح مسئله و مشکل کند تا جزئی‌ترین اطلاعات را به دست آورد. افرادی را دیده‌ام که به بیرون کشیدن اطلاعات از دیگران مباهات می‌کنند و خود را کسی می‌دانند که می‌تواند شیطان را هم درس بدهد. او سال‌هاست از دخالت‌ها، سرک کشیدن‌ها و فضولی‌های خود سود برده است و توانسته از دیگران اطلاعات بگیرد و اوقات خود را این‌گونه پر کند و به‌نوعی در خودش هیجان ایجاد کند. چنین فردی دیگر یک فضول اتفاقی نیست که تصادفی در زندگی دیگران سرک کشیده است، کودک فضول و والد مداخله‌گر او در هر ارتباطی سریع و رسمی فعالیت تجسس خود را شروع می‌کند و تجسس برای او مرحله‌بندی دارد؛ مرحله یک، دو، سه و با یک سلام و احوالپرسی شروع می‌شود، کم‌کم و بسیار رندانه، طوری که گاه طرف متوجه منظور پرسش‌های او نمی‌شود و خیلی صبورانه و با حوصله جلو می‌رود و آن‌قدر ماسک مهربان و به من چه مربوط است بر چهره زده است که باید بسیار تیز بود تا بتوان دست او را خواند. او استاد این گونه بازی‌هاست. او در مسابقات فضول‌ها رتبه و مدال گرفته است و در قالب عروس، داماد یا دوست و همکار و همسایه به پست شما خورده است. او می‌آید که از شما بیشتر بداند، بفهمد و در صندوقش از شما اطلاعات رازگونه بیشتر داشته باشد و روزی می‌رسد که چشم در چشم شما می‌شود و می‌گوید که پرونده زندگی شما پیش من است، لطفاً خفه شو. او همان فردی است که با این جمله کوتاه صبح خود را شب می‌کند و باور دارد که فضولی می‌کند، پس هست و برای خود عددی است. شما چطور، چند درصد در ناخودآگاه خود به صادق بودن این شعار در مورد خودتان باور دارید؟ هیچ، اصلاً، ابداً؟ لطفاً کمی از خوب نشان دادن خود دست بردارید و خیلی صادقانه و بی‌رحمانه باورهای ذهنتان را نقد و تجزیه‌وتحلیل کنید. مثال: ابی مجسمه فضولی است. این آدم اصلاً در هیچ موضوعی برای خود حدومرزی نمی‌بیند. در هر سوژه‌ای سرک می‌کشد و به حرف کسی هم گوشش بدهکار نیست. او می‌خواهد بداند و بداند و همه را به جان هم بیندازد، کافی است پرش به شما گیر کند. مطمئن باشید از زندگی‌تان سر درمی‌آورد. آمار همه اطرافیان خود را دارد و گویی با آن‌ها زندگی کرده است. گاهی آن‌قدر ریز جزئیات دیگران را می‌گوید که آدم به او شک می‌کند. او از این همه فضولی و دخالت، هویت پیدا و احساس می‌کند از این طریق مورد توجه همه قرار می‌گیرد. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools