نگاهی اجمالی به کتاب“ در کتاب نیلوفر و مرداب، تیچ نات هان، در متن آن حکمتی که رنچ و گنج یا گل و گل، را لازم و ملزوم یکدیگر می داند، راه هایی را برای دمساز شدن با رنج بدون مقهور شدن به وسیله آن معرفی می کند.
او در این کتاب با شفافیت و احساس طربی که اکنون دیگر مهر و امضای اوست، در مقام آموزگاری که هنر شادکامی را آموزش می دهد به ما کمک می کند تا شگفتی هایی را که هم در درون و هم در اطراف ماست بازشناسیم و از آنها اثر بپذیریم، همان شگفتی هایی که در گذر ایام آنها را بدیهی انگاشته و نسبت به آنها بی توجه شده ایم. در همین مسیر او با ما از درنگ کردن، تنفس ذهن آگاهانه و تمرکز عمیق سخن می گوید و از این می گوید که چگونه این اعمال می توانند نیروی ذهن آگاهی را در بطن زندگی هر روزی خلق یا بیدار کنند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشتهاند با مرد غریبه نابینایی در خانهشان مواجه میشوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”