نگاهی اجمالی به کتاب“ گراتزیا دلدا رمان راه خطا را در 25 سالگی نوشت و با انتشار آن در ایتالیا به شهرت رسید. شخصیت اصلی این رمان پسر جوانی بهنام پیترو از خاندان نوینا است. او عاشق دختر زیبا و مغروری بهنام ماریا میشود اما اینطور که به نظر میرسد، ماریا هیچ علاقهی متقابلی به او ندارد. پیترو تصمیم میگیرد از سابینا که او هم از خاندان نوینا و قوموخویش پیترو است خواستگاری کند؛ اما بهطرز غیرقابلمنتظرهای ماریا از این اتفاق برآشفته میشود. پیترو که به مخیلهاش هم نمیگنجید روزی بتواند به وصال دختر رویاهایش برسد، از ازدواج با سابینا چشمپوشی میکند و به ماریا قول میدهد زندگی ثروتمندانهای برای خودش و او فراهم کند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”