برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند

کتاب صوتی

کتاب صوتی برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند

کتاب صوتی برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند
اثری از
برگردان ثریا شریفی

نام اصلی:

ناشر: نشر نسل نواندیش

سال چاپ:

شابک:

خلاصه:

با هم بودن، انفصال، و دوباره به هم پیوستن. این خلاصه‌ای از سرگذشت دو نویسنده‌ای است که در کتاب صوتی برادر ثروتمند، خواهر ثروتمند داستان الهام‌بخش زندگی خود را روایت می‌کنند. رابرت کیوساکی و خواهرش امی کیوساکی در این کتاب به اهمیت هدفمندی، عملگرایی و توانایی غلبه بر موانع می‌پردازند.

هنرمندان:

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

راز قهرمانینویسنده: ویلیام اچ. مک ریونRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب راز قهرمانی اثر شگفت‌انگیز دیگری از ویلیام اچ. مک ریون، نویسنده کتاب جنجالی تخت‌خوابت را مرتب کن! در این اثر با داستان قهرمانانی بی‌ادعا آشنا می‌شوید که برای نجات بشریت همواره در تلاش هستند. ویژگی‌ها و سبک زندگی این قهرمانان، می‌تواند الهام‌بخش بسیاری از افراد باشد. این اثر یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز به شمار می‌آید. ویلیام اچ. مک ریون اعتقاد دارد که قهرمان بودن دشوار است. اساسا مفهوم قهرمان بودن از دل مؤلفه‌هایی همچون خلق و به یادآوری ارزش‌های اخلاقی در عین ناامیدی برمی‌خیزد. مفهومی که شاید در دنیای کودکانه اندکی فانتزی و فراواقع‌گرایانه به نظر آید، در حقیقت مملو از درد و رنج است. شاید به جرات بتوان گفت تمام قهرمان‌ها در هر نقطه‌ای از جهان یک خصیصه مشترک دارند و آن ایستادگی برای حفظ باورها و نجات بشریت می‌باشد. ”

خاطره‌های پراکندهنویسنده: گلی ترقیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب خاطره‌های پراکنده نوشته‌ی گلی ترقی است. او در این کتاب، هشت داستان کوتاه را کنار هم قرار داده که عنوان داستان‌ها از این قرار است: «اتوبوس شمیران»، «دوست کوچک»، «خانه‌ی مادربزرگ»، «پدر»، «خدمتکار»، «مادام گُرگِه»، «خانه‌ای در آسمان» و «عادت‌های غریب آقای الف در غربت». با توجه به‌عنوان کتاب، شاید نویسنده در نگارش این داستان‌ها از خاطرات کودکی‌اش متأثر باشد و شاید اصلاً بخشی از خاطراتش را عیناً در این کتاب نقل کرده باشد. در داستان «دوست کوچک» قصه‌ی دو دختربچه را می‌خوانیم که با هم پیمان خواهری بسته‌اند؛ اما پیدا شدن سر و کله‌ی یک دوست سوم همه‌چیز را به هم می‌ریزد. در بخشی از این داستان آمده است: «تابستان هزار و نهصد و هشتاد و چهار؛ ساحل مدیترانه پوشیده از آدم است. جا برای تکان خوردن نیست. به خاطر بچه‌ها تن به این سفر داده‌ام و از آمدن پشیمانم. دریای فیروزه‌ای کثیف و خاکستری است و هوا، مرطوب و داغ، روی تن سنگینی می‌کند. کتابم را می‌بندم و به مردمی که دور و برم هستند نگاه می‌کنم و نگاهم بی‌تفاوت از روی بدن‌ها می‌گذرد، دور می‌زند، برمی‌گردد و روی صورتی نیمه‌آشنا می‌ماند. نزدیک به من، زنی تنها، که سن و سال مرا دارد، روی ماسه‌ها دراز کشیده است و حسی غریب بِهِم می‌گوید که من این زن را می‌شناسم. فکرهایم درهم می‌شود و ته سرم، خاطره‌هایی مغشوش، مثل کرم‌های شبتاب، برق برق می‌زنند. رویم را برمی‌گردانم اما حواسم پیش اوست. ناراحتم و دلم می‌خواهد جایم را عوض کنم. بچه‌ها را صدا می‌زنم. عینک آفتابیش را برمی‌دارد و توی کیفش دنبال چیزی می‌گردد. سرش را بالا می‌گیرد. می‌نشیند. رویش را می‌چرخاند و یک آن، به من خیره می‌شود؛ از چشم‌هایش است که او را می‌شناسم؛ از آن دو تا دایره‌ی درشت آبی که هنوز هم مثل روزهای کودکی ته دلم را می‌لرزاند.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools