
ذننویسنده: شون میو ماسه یو
نگاهی اجمالی به کتاب“ شما به دیدن معبد یا زیارتگاهی در شهری باستانی میروید و به باغهای آرامش نگاهی میاندازید. با بالا رفتن از کوهی خیسِ عرق میشوید و از چشمانداز گستردهای که از قله میبینید لذت میبرید. و در برابر دریای آبی کریستالی میایستید و درست به افق خیره میشوید. آیا تاکنون این شادابی را، در چنین لحظهای فوقالعاده، که از شتاب و جنبوجوش هر روز? زندگی جدا هستید، تجربه کردهاید؟ قلب شما احساس سبکی میکند و انرژیای گرم در سرتاسر بدنتان جریان مییابد. نگرانی و استرس زندگی روزانه در لحظهای ناپدید میشود و به راستی میتوانید زنده بودن خودتان را در این لحظه حس کنید. امروزه، خیلی از مردم جایگاهشان را از دست دادهاند ــ آنها نگران و سرگردانند که چگونه زندگی کنند. به همین دلیل در تلاش برای تنظیم تعادل روانی خود، دنبال چیزی فوقالعاده میگردند. اما صبر کنید، حتی زمانی که دکم? تنظیم را فشار دادهاید باز هم آن چیز فوقالعاده بیرون از هر روز باقی میماند. وقتی که به زندگی عادیتان باز میگردید، استرس در وجودتان انباشته میشود و ذهنتان فرسوده میشود. حس میکنید باری بر دوشتان دارید و دوباره در صدد یافتن آن فوقالعاده بر میآیید. آیا این چرخ? پایانناپذیر آشنا به نظر نمیرسد؟ ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب بادبادک باز روایتی از دسامبر 2001 تا مارس 2001 را به مخاطب نشان میدهد. در تمام قسمت های کتاب با روایتی صمیمی و دوستانه مواجه خواهیم بود و مخاطب به سرعت میتوان با برخی قسمت های کتاب همزاد پنداری کند. در ابتدای داستان، امیر شخصیت اصلی داستان که از یک خانواده مرفه و پولدار است از خاطرات 12 سالگیاش میگوید و صحبت کردن او در مورد گذشته ای که راه خود را با چنگ و دندان باز میکند مخاطب را برای شنیدن داستانی که شاید به همین سادگی نتوان از آن عبور کرد آماده میکند.
این داستان چهره غمگین کشور افغانستان را در زمان سقوطش نشان میدهد. زمانی که سیاست افعانستان با تحولات عجیبی رو به رو میشود و زندگی مردم را به طور کل تغییر میدهد. داستان در عین حال که چهره مردم را در این تغییرات سیاسی نشان می دهد بیشتر متمرکز بر زندگی دو دوست به نامهای امیر و حسن است که در عین حال که با هم بزرگ شده اند و حتی از یک پستان شیر خورده اند تفاوت های چشمگیری در سبک زندگی دارند. امیر از خانواده ای ارباب زاده و پولدار و حسن از خانواده ای رنج کشیده و کم توان به عنوان خدمتکار در خانه امیر و خانوادهاش مشغول است. حکایت دوستی حسن و امیر به خوبی می تواند اختلاف طبقاتی در افغانستان را برای مخاطب به تصویر بکشد، اما این تمام داستان نیست؛ چرا که هدف این رمان 400 صفحهای تنها به این دوستی خلاصه نمیشود. ”