نگاهی اجمالی به کتاب“ راوی داستان درحال سفر با قطار به مقصد درسدن است که با همسفری آشنا میشود که در برلین عتیقه فروشی دارد. مرد عتیقه فروش به نقل خاطرهای عجیب و شنیدنی میپردازد که به سالهای پس از جنگ جهانی مربوط میشود. دوران بحران و رکود اقتصادی.این خاطره به پیرمردی نابینا مربوط میشود که عاشق مجموعهای هنری است که از هنرمندان سرشناس طی سالها گردآوری کرده است. اما همین که عتیقه فروش عزم بازدید از مجموعه را میکند از زبان همسر و دختر پیرمرد حقیقتی عجیب را میشنود که او را تحت تاثیر قرار میدهد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ استیو چندلر در این کتاب به خوانندگان تأکید میکند که باید مالک زندگی خود باشید نه قربانی شرایط.
بسیاری از ما در پیلهای از شخصیت زندگی میکنیم و گمان میکنیم نمیتوانیم از آن خارج شویم. ما داستانهایی درباره شخصیتمان به خودمان میگوییم ولی در اعماق وجودمان میدانیم که ورای این شخصیت هستیم. با این حال بیشتر ما همه زندگیمان را درون شخصیتهایمان حبس میکنیم و هیچوقت نمیدانیم که میتوانیم این پیله را ترک کنیم. ما قربانی محدودیتهایی هستیم که خودمان ایجادشان کردهایم. هر روز صبح به دنیایی تیره و تاریک چشم باز میکنیم. مشکلات بسیار زیادی دور ما حلقه زدهاند؛ تقریباً هیچ پرتوی نوری وجود ندارد. فشار آوردن به دیواره درونی پیله بیهوده به نظر میرسد. چرا به خودم زحمت بدهم؟ من همینیام که هستم.
افرادی که یاد میگیرند خودشان را دوباره بسازند دیگر قربانی نیستند. ”