نگاهی اجمالی به کتاب“ از همان زمانی که اجدادمان با مفهوم «مدنیت» آشنا شدند و ضرورت وجود پدیدهای به اسم «حکومت» را درک کردند، «دیکتاتوری» به زندگی اجتماعی انسانها قدم گذاشت. اصولاً هیچ دورهای از تاریخ را سراغ نداریم که در گوشهای از دنیا استبداد و عوامل آن جولان ندهند. بااینحال، کمتر کتاب تاریخی یا سیاسیای نوشته شده که هدفش بررسی روش مشترک دیکتاتورها باشد. رندال وود و کارمینه دولوکا از معدود پژوهشگران و نویسندگانی هستند که جریانهای تاریخی و اجتماعی را به این دید نگاه کردهاند که دستورالعمل دیکتاتورها را کشف کنند و با مخاطبان خود به اشتراک بگذارند. نه، اشتباه نکنید! قرار نیست با شنیدن این کتاب دیکتاتور شوید یا مدرسهی دیکتاتورپروری راه بیندازید. هدف نویسندگان آن است که پدیدهی استبداد و دیکتاتوری را به بحث بنشینند و با اشاره به دهها نمونهی واقعی، مشخصات دیکتاتورها را برایتان روشن کنند.
کتاب صوتی خودآموز دیکتاتورها زبان طنز و کنایه را برای بازگویی تلخترین رویدادهای تاریخ برگزیده است. البته با دانستن این نکته ممکن است تصور کنید شاید اطلاعات نویسندگان چندان جدی نباشد و بهتر است شما هم این کتاب را جدی نگیرید اما برعکس، اطلاعاتی که در این اثر ارائه شده همگی با تفحص در مستندات تاریخی و اسناد معتبر به دست آمدهاند. پانویسهای مفصل کتاب نیز به شما کمک میکنند حتی اگر خیلی هم در جریان وقایع تاریخی نیستید، بازهم اشارههای تاریخی اثر حاضر را به خوبی درک کنید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ در کتاب تابستان دلپذیر اثر کوریتنا بومان، نویسنده آلمانی معاصر، یک داستان دلپذیر درباره رابطه یک خاله و خواهرزاده در برههای از زندگیشان را میخوانید.
خلاصه کتاب تابستان دلپذیر
ویبکه دانشجویی است که بعد از زمستانی طولانی و خستهکننده، خراب کردن امتحانات و شکستی که در رابطه عاشقانهاش داشته، با جیب خالی تصمیم میگیرد از شهر بیرون برود در نهایت او تصمیم میگیرد به ملاقات خاله لاریسایش به موریتس برود.
لاریسا زنی هنرمند است و افتخار میکند که با تلاش در مزرعه? تمشک برای خودش زندگیای تازه دستوپا کرده است. این دو زن در عین اینکه کاملاً باهم فرق دارند، از جهاتی شبیه هم هستند.
در طول تابستان در منطقه? دریاچهای مکلنبورگ، لاریسا با میشاییل نقاش آشنا میشود. آرزوی بزرگ این زن تنهای مستقل برآورده میشود؛ اما هنوز شک دارد که میتواند به او اعتماد کند یا نه. حرفزدن با ویبکه هم برایش خوب است، هم برایش خوب نیست: ویبکه به لاریسا قوت قلب میدهد؛ اما لاریسا خیلی وقت است که اعتماد به خانوادهاش را از دست داده است.
ویبکه و لاریسا همراه هم یک تابستان دلپذیر و شگفتانگیز را تجربه میکنند. ”