نگاهی اجمالی به کتاب“ اغلب ما تصور میکنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره میکند تصمیمگیریهای ماست. فکر میکنیم که ما برای روز و هفته و عمرمان آزادانه تصمیم میگیریم و این تصمیمات را اجرا میکنیم. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرتهای مافوقی بهنام “پیشفرضها” غافلیم.
پیشفرض، تصوری است که در پسزمینه ذهن ما جای گرفته و همواره ما را به نوع خاصی از رفتار وامیدارد. پیشفرضها اربابهایی هستند که در درون ما زندگی میکنند و فرمانشان همواره حلقهای بر گوش ماست. با این حال حضور آنها برای ما چنان بدیهی است که کمتر به آن توجه میکنیم.
مثلا پیشفرض بعضی از ما این است که “دنیا جای کار کردن است” لذا باید از صبح تا شب بیوقفه کار کرد و کمتر استراحتی داشت”. پیشفرض بعضی دیگر این است که: “من مسؤول رفع مشکلات همه افراد خانوادهام هستم. هر مسالهای که روی بدهد منم که باید حلش کنم”. پیشفرض بعضی این است که: “من باید ایدهآل و بینقص باشم و سرزدن هر خطایی از من، گناهی نابخشودنی است”. برخی دیگر هم فرض میکنند که این دیگرانند که باید درباره بدی و خوبی رفتار آنان رأی بدهند، یا ارزش آنها را تعیین کنند…
بیگانه درون”، نوری به تاریکخانه این اربابهای خاموش میاندازد و چهره واقعی آنها را به ما نشان میدهد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ همانطور که از عنوان کتاب صوتی ماجرای ناپدید شدن ونکا راکول برمیآید، میتوان حدس زد که با رمانی جنایی-معمایی روبهرو هستیم. در سال 1992 به سر میبریم. ونکا راکول 19 ساله، زیباترین و جذابترین دختر مدرسهی «تکنوپل سوفیا آنتوپولیس» است؛ مدرسهای معروف در شهر ریویرای فرانسه. ونکا با معلم فلسفهی خود، الکسیس، ارتباطی پنهانی دارد و تصمیم میگیرد یک شب از خوابگاه بیرون برود تا با او فرار کند. ونکا و الکسیس در یک شب سرد که تمام شهر زیر بارش برف و طوفان مدفون شده است، نقشهی خود را عملی میکنند. آنها با یکدیگر فرار میکنند و دیگر هیچوقت خبری از ونکا نمیشود. کتاب صوتی ماجرای ناپدید شدن ونکا راکول با این اتفاق شروع میشود. ”