زمانی برای دگرگونی

کتاب صوتی

کتاب صوتی زمانی برای دگرگونی
اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر لیوسا

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: روانشناسی

خلاصه:

دایانا کوپر در این اثر الهام‌بخش به شما نشان می‌دهد که می‌توانید یک‌تنه زندگی خود را متحول کنید. می‌پرسید چگونه؟ دایانا در کتاب صوتی زمانی برای دگرگونی به این سؤال شما پاسخی می‌دهد که انتظارش را ندارید: با چیزی که در وجودتان نهادینه شده است؛ حتی اگر تا الان از آن غافل بوده باشید.

هنرمندان:

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

سیلماریلیوننویسنده: جی.آر.آر. تالکینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب «سیلمارلیون» نوشته جی.آر.آر. تالکین،جان رونالد روئل تالکین، (1973-14892) نویسنده و زبان‌شناس بریتانیایی است. از مشهورترین آثار او می‌توان به «ارباب حلقه‌ها» و «هابیت» اشاره کرد. کتاب سیلمارلیون، مجموعه‌ای از نوشته‌های تالکین است که داستانهای قبل از ارباب حلقه‌ها و دوران دو درخت را توضیح ‌می‌دهد. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «آنک ارو، آن یکتا که در آردا او را ایلوواتار می‌نامند؛ و او نخست آینور را آفرید، قُدسیان را، که ثمره اندیشه‌اش بودند، و با او بودند پیش از آن‌که چیزهای دیگر در وجود آید. و او با آنان سخن گفت، نغمه‌های آهنگ را بر ایشان خواندن گرفت؛ و آینور در برابر وی خواندند، و او شاد بود. امّا زمانی دراز هر یک به تنهایی می‌خواندند، یا فقط تنی چند با هم، و باقی به آهنگ گوش می‌سپردند؛ چرا که هر یک تنها آن بخش از اندیشه ایلوواتار را درمی‌یافتند که خود نشأت گرفته از آن بودند، و با فهم برادران خویش می‌بالیدند، امّا به آهستگی. باری همچنان که به هم گوش می‌سپردند به تفاهمی ژرف‌تر رسیدند، و هم‌صدایی و همسازی‌شان فزون گشت. و چنین واقع شد که ایلوواتار جمله آینور را به نزد خویش فرا خواند و نغمه‌ای شگرف به ایشان باز نمود، و از چیزهایی بزرگ‌تر و شگفت‌تر از آنچه تا به‌اکنون آشکار گردانیده بود، پرده برگرفت؛ و شکوه آغاز و جلال انجامش آینور را مبهوت ساخت. چنان‌که ایلوواتار را نماز بردند و خاموش ماندند». ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools