گورستان پراگ

کتاب صوتی

کتاب صوتی گورستان پراگ

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی: Cimitero di Pargar

ناشر: نشر روزنه

سال چاپ: 1398

شابک:

دسته بندی: داستان بلند/ رمان

خلاصه:

کتاب «گورستان پراگ» نوشته امبرتواکو(2016-1932)، فیلسوف، نشانه شناس، منتقد ادبی و رمان نویس ایتالیایی است. شهرت اکو در جهان به رمان‌‌نویسی برمی‌گردد، هم ‌چنین از او بیش از 40 کتاب علمی و مقاله به جای مانده است، که به زبان‌های گوناگون ترجمه شده و مخاطبان بسیاری در جهان دارد. از آثار برجسته او می‌توان به «آونگ فوکو»، «نام گل سرخ»، «آنک نام گل» اشاره کرد. کتاب «گورستان پراگ» ششمین رمان اکوست، که فضایی تاریخی دارد، زمان اتفاقات آن در قرن نوزدهم می‌گذرد و داستان در شهرهای تورین و پالرمو در ایتالیا جریان دارد. این رمان سرگذشت چندین شخصیت مختلف را روایت می‌کند. زمان در این رمان بسیار طولانی است و «اکو» برای بیان طولانی بودن آن از زبانی مناسب بهره برده است. موضوع این کتاب درباره فردی است که با سازمان‌های اطلاعاتی اروپا قرارداد بسته تا در ماجراهایی که توسعه اروپا را تحت تاثیر قرار می‌دهند، شرکت داشته باشد. نکته قابل‌توجه درباره این کتاب این است که تمام شخصیت‌های کتاب، واقعا وجود داشته‌اند و رمان در بستری واقعی روایت می‌شود. در بخشی از کتاب «گورستان پراگ» می‌خوانیم: همان‌طور که اینجا نشسته‌ام تا بنویسم، احساس نوعی شرمندگی دارم، انگار دارم روحم را به فرمان، نه ، به خاطر خدا، بگذارید بگوییم به توصیه‌ی یهودی‌ای آلمانی ( یا اتریشی، هر چند همه مثل هم‌اند) عریان می‌کنم. من کی‌ام؟ شاید بهتر باشد، به جای کارهایی که در زندگی انجام داده‌ام، از من دربار شور و شوق‌هایم بپرسید، عاشق چه کسی هستم؟ کسی که به ذهنم نمی‌رسد. می‌دانم که عاشق غذای خوب‌ام. فقط نام توردارژان کافی است نا سرتاپا بلرزم. این عشق است؟ از چه کسی بیزارم؟ می‌توانم بگویم یهودیان، اما این‌که چنین مطیع به پیشنهاد آن دکتر اتریشی(یا آلمانی) تن داده‌ام نشان می‌دهد که چیزی علیه یهودیان لعنتی ندارم».

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار میلاد رحیمی
صدابردار فروغ بهرامی
تهیه کننده راضیه هاشمی

مدت زمان اثر: 18 ساعت

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی زیبا و ملعون زیبا و ملعون

اسکات فیتز جرالد

کتاب صوتی ژرمینال ژرمینال

امیل زولا

کتاب صوتی خشم و هیاهو خشم و هیاهو

ویلیام فاکنر

کتاب صوتی به خدای ناشناخته به خدای ناشناخته

جان اشتاین بک

کتاب صوتی راز پرونده مختومه راز پرونده مختومه

آگاتا کریستی

کتاب صوتی معمای کارائیب معمای کارائیب

آگاتا کریستی

کتاب صوتی میدگارد- جلد اول میدگارد- جلد اول

احمدرضا صالحی

تازه‌های ماه‌آوا

آنک نام گلنویسنده: اومبرتو اکوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در سال 1327 میلادی، فرانسیسی‌های متهم به ارتداد در یکی از صومعه‌های ثروتمند ایتالیا جمع شده‌اند. برادر ویلیام باسکرویلی (که نامش به‌نوعی تداعی کننده «درنده باسکرویل» داستانی از دویل در مجوعه پلیسی «شرلوک هولمز» است) از راه می‌رسد و با هفت قتل عجیب در صومعه روبرو می‌شود. ویلیام باسکرویلی حال کارآگاهی است که قصد دارد سر از راز قتل‌ها در هزارتوی کتابخانه صومعه که بی‌شباهت به کتابخان? بابل بورخس نیست، درآورد. ابزارهای او در کشف معما عبارتند از: منطق ارسطو، الهیات توماس آکویناس، شهودهای تجربی راجر بیکن. «نام گل‌سرخ» اولین و هنوز هم پرفروشترین رمان اومبرتو اکو نویسنده و نظریه‌پرداز ایتالیایی است. ”

حماسه ویچر- جلد اول آخرین آرزونویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده می‌داند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانه‌واری عمیق و بامعنی جلوه می‌کند. شاید نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفه‌‎ای که برای پول کار می‌کند روبه‌رو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسان‌هایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده می‌کنند و این انسان‌ها هستند که مجبورش می کنند… بخشی از کتاب: او لحظه‌‌ای جلوی مسافرخانه‌‌ی ناراکورت پیر ایستاد، به صداها گوش فرا داد. طبق معمول، در این ساعت، مسافرخانه شلوغ بود. مرد غریبه داخل نشد. اسبش را به پایین خیابان هدایت کرد، به سمت مسافرخانه‌‌ی کوچک‌تری به ‌نام روباه. این مهمانسرا محبوبیت خاصی نداشت و تقریباً خلوت بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت بشکه‌‌ای خیارشور بیرون آورد و غریبه را برانداز کرد. تازه‌‌وارد که هنوز کت بر تنش بود، ساکت و بی‌‌حرکت جلوی پیشخوان ایستاده بود. - چی بیارم؟ غریبه گفت: «آبجو.» صدایش خوشایند نبود. مسافرخانه‌‌‌‌‌‌دار دستش را با پیش‌‌بند پارچه‌‌ای پاک کرد و یک لیوان سفالی برایش آورد. غریبه سن زیادی نداشت؛ اما موهایش تقریباً سفید بود. زیر کتش یک جلیقه‌‌ی کهنه‌‌ی چرمی پوشیده بود که با بند روی گردن و شانه‌‌هایش بسته شده بود. وقتی کتش را درآورد افراد دوروبرش متوجه شدند شمشیری حمل می‌‌کند که البته به‌خودی‌خود موضوع غیرطبیعی‌‌ای نبود، تقریباً هر مردی در ویزیم یک سلاح همراه خود داشت؛ اما هیچ‌کس شمشیرش را مثل یک کمان یا تیردان به پشتش نمی‌‌بست. غریبه کنار مشتری‌‌های دیگر که پشت یک میز بودند ننشست. همان‌‌جا جلوی پیشخوان ایستاده بود و به مسافرخانه‌‌دار خیره شده بود. هرازگاهی محتویات لیوانش را مَزه‌‌مَزه می‌‌کرد. - برای شب یه اتاق می‌‌خوام. مسافرخانه‌‌دار با غرولند گفت: «جا نداریم.» به چکمه‌‌های غریبه نگاه کرد که خاکی و کثیف بودند. «ناراکورت پیر رو امتحان کن.» - ترجیح می‌‌دم همین‌‌جا بمونم. «گفتم که جا نداریم.» مسافرخانه‌‌دار بالاخره لهجه‌‌ی غریبه را تشخیص داد، اهل ریویا بود. «پولش رو می‌‌دم.» تازه‌‌وارد آهسته صحبت می‌‌کرد، انگار که خودش هم مطمئن نبود و بعد اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. مرد آبله‌‌روی دیلاقی _ که از لحظه‌‌ی ورود تازه‌‌وارد چشم‌‌ از او برنداشته بود _ بلند شد و سمت پیشخوان آمد. دو رفیقش نیز همراه با او بلند شدند، بافاصله‌ی دو قدمی پشت سرش ایستادند. مرد آبله‌‌رو درست کنار تازه‌‌وارد ایستاد و با خشونت گفت: «به تو اتاق نمی‌‌دیم، ولگرد ریویایی. در ویزیم به کسایی مثل تو احتیاجی نیست. این شهر آبرو داره!» غریبه، لیوان در دست قدمی به عقب رفت. نگاهی به مسافرخانه‌‌دار انداخت؛ اما او رویش را برگرداند. حتی به ذهن مسافرخانه‌‌دار نرسید که از مرد ریویایی دفاع کند. به‌هرحال، چه کسی از ریویایی‌‌ها خوشش می‌آمد؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools