جان آساراف

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - همه چیز داشتن - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

نگرش یعنی همه چیزنویسنده: جف کلرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «هیچ رویدادی به خودی خود رخ نمی‌دهد. زمانی در یک کار موفق می‌شوید که بفهمید باید خودتان با تلاش و جد و جهد آن را محقق کنی. » کتاب نگرش یعنی همه‌چیز نوشته‌ی جف کلر به شما کمک می‌کند تا مسیر موفقیت را کشف کنید و در آن مسیر قدم بزنید. این کتاب خواننده را تشویق به تغییر نگرش می‌کند و برای این تغییر این امر روشی کارآمد ارائه می‌دهد. جف کلر درباره‌ی این کتاب می‌نویسد: «هر قدر هم که طرز فکرتان مثبت یا منفی باشد، این کتاب برای‌تان مفید است. اگر طرز فکرتان منفی است، مایوس نشوید چون با استفاده از مطالب این کتاب می‌توانید نگرشی مثبت در خود ایجاد کنید و به نتایج خارق العاده‌ای در زندگی‌تان دست یاببد. و اگر هم اکنون نیز فردی مثبت اندیش هستید.، با استفاده از اصولی که در این کتاب مطرح می شود، می‌توانید به مدارج بالاتر پیروزی و موفقیت صعود کنید. بیش از بیست سال است که روی این موضوع تحقیق می‌کنم که چرا بعضی از مردم در کارهایشان موفق هستند و بعضی ناکام. در این مدت، صدها کتاب و هزاران مقاله درباره ی نگرش و موفقیت مطالعه کرده و به بیش از سه هزار ساعت نوار صوتی در این زمینه گوش داده‌ام. به علاوه، با اشخاص موفق بی شماری مصاحبه کرده‌ام تا به رمز موفقیت‌شان پی‌ببرم. ”

معمای کارائیبنویسنده: آگاتا کریستیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ آگاتا کریستی نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی با نام مستعار مری وستماکوت داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز می‌نوشت. اما شهرت اصلی اش به خاطر 66 رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریسیتی، به خصوص آن دسته که درباره ماجراهای کاراگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند. نه تنها لقب ملکه جنایت را برای او به ارمغان آوردند بلکه او را به عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستان‌های جنایی کوشیده‌اند نیز معرفی و مطرح کردند. - بخشی از کتاب: سرگرد مکث کرد و سپس عکس کوچکی را از لابلای محتویات کیفش بیرون کشید. به دقت به آن نگریست و گفت:«میل دارید عکس یک قاتل را ببینید؟» سرگرد داشت عکس را به دست خانم مارپل می‌داد که یکباره حرکت دستش متوقف شد. انگار خشکش زده بود. بیش از پیش به قورباغه‌ای چاق و چله شباهت پیدا کرده بود. به ظاهر سرگرد پال گریو از بالای شانه راست خانم مارپل شیئی یا شخصی را دیده و ماتش برده بود؛ دقیقا به همان جهتی نگاه می‌کرد که صدای نزدیک شدن قدم‌ها از آن سو به گوش می‌رسید. «این غیرممکن است. منظورم...» سرگرد با عجله همه چیز را در کیفش چپاند و آن را در جیبش گذاشت. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools