افسانه اکبرزاده مقدم

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - نسخه بهتر خودت - ماه آوا
  • کتاب صوتی - آغازی دوباره - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

تانگ فونویسنده: سم هورنRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب تانگ فو نوشته‌ی سم هورن اولین‌بار در سال 2012 منتشر شد. عنوان فرعی این کتاب روش برخورد با افراد دشوار است. سم هورن در این کتاب به خوانندگان می‌آموزد که چطور روابط اجتماعی موفقی داشته باشند و به جای کناره‌گیری از افراد بتوانند با هر شخصی ارتباط برقرار کنند. عنوان کتاب از ترکیب دو کلمه‌ی تانگ به معنی زبان و فو ورزش‌های رزمی است. به همین دلیل نویسنده نام تانگ‌فو را برای کتاب انتخاب کرده است تا به خوانندگان توضیح دهد که در حمله‌های زبانی چطور می‌توانند از زبان مثل یک هنر رزمی استفاده کنند. سم هورن نویسنده‌ی کتاب در چهار بخش به خوانندگان می‌آموزد که با مهارت کلامی از خود در برابر افراد بدقلق، بد زبان، سخت‌گیر و حتی لجباز حمایت کنند، اعتماد به نفس خود را بالا ببرند و با روش‌های مشابه هنرهای رزمی ابتدا ذهن و بعد زبان خود را برای دفاع و حمایت از خود استفاده کنند. هر بخش از کتاب تانگ فو علاوه بر نکات کاربردی و عملی دارای مثالی است که به خواننده برای رفع درماندگی در برابر افراد دشوار کمک می‌کند. هر کدام از این مثال‌ها بر اساس تجربیات نویسنده از همایش‌ها و سخنرانی‌های او انتخاب شده است. سم هورن کتاب تانگ فو را به زبانی ساده نوشته تا خواندن آن برای خوانندگان راحت و قابل درک باشد. ”

به خدای ناشناختهنویسنده: جان اشتاین بکRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ به خدای ناشناخته سرتاسر ارادت و تعلق خاطر جوزف، قهرمان داستان، به زمین است. خاک و باران برای او مفهومی ورای طبیعت دارد. او طبیعت را همچون امر مقدسی بنده‌وار شکرگزار است. جان استاین‌بک در به خدای ناشناخته بر ارتباط نزدیک انسان و زمین تاکید می‌کند، انگار خطاب به ما می‌گوید: «دل از آسمان بردار که وحی از خاک می‌رسد.» به خدای ناشناخته، قصه‌ی خود زمین است؛ قصه‌ی مردی به‌نام جوزف وین که برای تشکیل زندگی و بهبود شرایطش در آینده، راهی غرب آمریکا می‌شود تا زمین‌های بکر و دست‌نخورده را بیابد و زایش و زندگی را در آنجا جاری کند. او در انتظار آمدن روح پدرش، زمینی انتخاب می‌کند که در دره‌ای خشک است. در نهایت روح پدرش در درخت بلوط روبه‌روی خانه‌اش که بر فراز آن سایه انداخته است، هلول می‌کند. جوزف برادرانش را نزد خود می‌آورد و کشت و کار آغاز می‌شود و زمین پوست می‌اندازد و گله بزرگی از گاو و گوسفند در مراتع سرسبز زمین جوزف رها می‌شوند؛ گله‌ای که خود جوزف یک به یک، جفت‌گیری و زایش آن‌ها را با شوق می‌نگرد، گویی که آنها انسان‌اند یا جوزف خود، جزئی از این حیوانات است. او هیچ تفاوتی میان انسان و حیوانات نمی‌بیند، او فاصله‌ای میان خود و زمین نمی‌بیند؛ او خودِ زمین است. جوزف وین با ایمانی که به طبیعت دارد، به‌نوعی الهام‌بخش است؛ او سخت، بی‌کینه و پررمز و راز است و مثل زمین غیرقابل نفوذ. او به زمین عشق می‌ورزد و همچون زمین به باران عشق می‌ورزد. او چشم‌های زمین است که خیره به آسمان است تا ابرها برآیند و توفان دربگیرد و باران ببارد، بارانی که برای زنده‌ماندن زمین ضروری است. جوزف ایمان ناشناخته‌ای دارد؛ به مذهبی که تمام قوانینش را طبیعت تعیین می‌کند؛ او مؤمن به زمین است بی‌آنکه هیچ دلیل و منطقی برای آن داشته باشد. این تنها غریزه اوست که او را به‌سوی منبع ناشناخته‌ای هدایت می‌کند؛ منبعی که از اعماق زمین سربرآورده است و این ایمان آنقدر مستحکم و بی‌شکست است که کشیش مؤمن به مسیح، او را مسیحی دیگر می‌بیند؛ مسیحی که اگر کتاب بیاورد، کشیش نخستین کسی است که به او ایمان می‌آورد. جوزف خودش را جزئی از چرخه طبیعت می‌بیند که تولد و مرگ بخش جدایی‌ناپذیر و گریزناپذیر و طبیعی آن است؛ از همین روی است که از کشته‌شدن برادرش به دست نزدیک‌ترین دوستش خشم و کینه‌ای بروز نمی‌دهد و همین‌طور از مرگ همسرش که گویا زمین کشنده‌ی آن است، بلکه به‌جای نفرت به صخره‌ای که باعث مرگ همسرش بوده، به آن عشق می‌ورزد. ازدواج نیز برای او، تلاش برای بقاست، بی‌آنکه عشق به زن را جایگزین عشق زمین کند. جوزف هنگامی که درخت بلوط را مرده می‌یابد و دوره خشکسالی، زمین را بیمار می‌کند، تصمیم می‌گیرد زمین را ترک نکند و برای مراقبت از زمین به نقطه‌ای می‌رود که گویا مرکز زمین است؛ همان نیرو، همان صخره‌ای که مرگ همسرش را رقم زد، حالا به مراقبت نیاز دارد و جوزف تب‌دار و بیمار، تیمار صخره را بر عهده می‌گیرد. جوزف همچون پیامبری گله‌دار بر فراز کوه می‌رود و عزلت را برمی‌گزیند، همچون نوح حیوانات را کوچ می‌دهد تا از بلا جان به در برند و همچون ابراهیم گوساله‌ای را برای زمین و خدای زمین قربانی می‌کند و در نهایت همچون مسیح با ریشی سیاه و صورتی تکیده، در حالی که حواریون دیگر در کنارش نیستند، از کوه گلگتا بالا می‌رود و روحش به آسمان‌ها پرواز می‌کند تا باران رحمت شود و بر زمین تشنه ببارد. او پیامبر خدای ناشناخته است. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools