کارور، نویسنده‌ای در سایه

کارور، نويسنده‌اي در سايه
  • 3 خرداد 1397 ساعت 13:38
کارور، نويسنده‌اي در سايه

این مقاله تلاش دارد تا با نگاهی اجمالی به زندگی و آثار ، شما همراهان ارجمند ماه آوا را با یکی از نویسندگان قدرتمند و مطرح صده ی بیستم که نقشی تعیین کننده در تجدید حیات داستان کوتاه در دهه 1980 میلادی داشت آشنا کند.
ریموند کِلِوی کاروِر جونیور شاعر،منتقد و داستان نویس آمریکایی که با نام ریموند کارور شناخته می شود در 25 مه، 1938 در شهر کلاتْسْکانی در ایالت اورگون که شهری صنعتی در کناره ی رودخانه کلمبیا است متولد شد. او در شهر یاکیما در ایالت واشنیگتن بزرگ شد. پدرش، کِلِوی ریموند کارور، کارگر کارخانهی چوب‌بری و الکلی بود. مادر او، اِلا کیسی کارور، گاهی به عنوان پیشخدمت و فروشنده کار می‌کرد. در خانه او را جونیور، قورباغه و دکتر صدا می‌کردند.
ریموند در مدرسه‌ای محلی در یاکیما آغاز به تحصیل کرد. او در فراغت خود رمان‌هایی از میکی اسپیلانی یا مجلاتی چون Sports Afield و Outdoor Life را مطالعه می‌کرد.
ازدواج زودهنگام کارور در 18 سالگی و پس از آن، پدر شدن، او را بر آن داشت که به کارهای مختلفی چون سرایداری، چوب‌بری و فروشندگی دست بزند اما کم‌کم به نوشتن علاقه‌مند شد و در دوره‌های آموزشی نوشتن خلاقانه شرکت کرد و بعد از آن، راهی دانشگاه دانشگاه ایالتی چیکو و سپس در کالج ایالتی هامبولت در کالیفرنیا شد و مدرک کارشناسی‌اش را در سال 1963 دریافت کرد.
در میانه ی دهه 1960 کارور و خانواده‌اش در شهر ساکرامنتوی کالیفرنیا زندگی می‌کردند. وی در بیمارستان مرسی به ‌عنوان نگهبان شب شاغل بود. او در کلاس‌های کالج ایالتی ساکرامنتو در زمینه شعر که توسط دنیس اشمیتز تدریس می‌شد، شرکت می‌کرد. سال 1967 برای کارور نقطه تحولی محسوب می‌شود؛ در این سال اثری از او در مجموعه مشهور فولی چاپ شد، پدرش درگذشت و مقدمات چاپ اولین اثر او، "نزدیک کلامث"، در حال فراهم شدن بود. هم‌چنین در این سال بود که وی به همراه خانواده‌اش به پالوآلتو انتقال یافتند تا وی بتواند به عنوان ویراستار کتاب‌های درسی استخدام شود.
فعالیت وی در این شغل تا 1970 ادامه داشت. در سال‌های دهه 1970 و 1980 در حالی که پیشه‌اش به عنوان نویسنده در حال اوج‌گیری بود، چند سالی در دانشگاه‌های آمریکا تدریس کرد. وی در نوشیدن الکل افراط می کرد. در سال 1982 از همسر اولش، ماریان، طلاق گرفت و در سال 1988 در شهر رنو در ایالت نوادا با گالاگر ازدواج کرد. دو ماه بعد، در تاریخ دوم اوت 1988 وی در سن پنجاه سالگی و بدلیل سرطان ریه در شهر پورت‌آنجلس در ایالت واشنگتن درگذشت و روبروی اقیانوس به خاک سپرده شد. در همان سال، عضویت او در آکادمی آمریکایی هنر و ادبیات اعلام گردید. تس گالاگر که در زمان آشنایی با کارور، نویسنده یی نامدارتر از او بود و همگان او را بیشتر از شوهرش می شناختند در گفت وگویی به تاثیرات ادبی اش از کارور اشاره دارد و می گوید: «تاثیرات وی بر من غیرقابل تصور است. تاثیرات من نیز بر او انکار نشدنی است. من همه کارهای او را پیش از چاپ ویرایش می کردم.»

تاثیرات متقابل تس گالاگر و ریموند کارور بر همدیگر چنان است که بعد از آشنایی و زندگی مشترک، ریموند کارور مجموعه یی از اشعارش را منتشر کرد، در حالی که پیش از آن، او فقط داستان کوتاه می نوشت. گالاگر نیز بعد از این آشنایی بود که رمانش را منتشر کرد. این شاعر امریکایی که به تازگی مجموعه ارواح عزیز» را منتشر کرد در مورد زندگی عاطفی اش با کارور گفت: «تمام تلاشم این بود که روزهای خستگی او را بدل به روزهای با روحیه کنم. در این روزها کاغذهایش را مرتب می کردم تا او برای ننوشتن بهانه یی نداشته باشد.»

وی سپس به خاطره یی از کارور اشاره می کند. تس گالاگر می گوید که هر وقت کارور سرحال بوده، سراغش می رفته است و می گفته: «من هم مثل تو چی؟» تا ریموند بگوید: «من... هم... دوست دارم.»
این زن نویسنده و شاعر که داستان کلیسای جامع او در کتابی و در کنار داستانی با همین عنوان و با ترجمه اسدالله امرایی به فارسی ترجمه شده، مرگ کارور را بزرگ ترین خاطره بد زندگی اش می داند.
واقعیت این است که همراهی مخاطب با اثر و پیرنگ آن (و چفت و بست یافتن همین بافت و ساختار) ، بدون شناخت نویسنده از آدم ها و جهان اثرش و شناخت ویژگی های بیرونی و درونی آن ها و اساسا" تجربه ی مواجهه با عناصر موجود در اثر امکان پذیر نیست.مخاطب پس می زند اثری را که نویسنده فضای داستان خود را لمس نکرده و در آن زیستی غنی نداشته ، و این شناخت امری گریز ناپذیر است.در هنر ، مواجهه مخاطب با چگونگی ایست و نه چه ، و کارور هم چگونگی می دهد. به نظر اتفاقات داستان های کوتاه کارور پیش پا افتاده می نمایند(به عنوان مثال داستان گیر کردن یک مو در لای دندان فردی که ناتوان و مستاصل از خلاصی از آن است).اما وقتی توصیفات به شکلی دقیق و به اندازه و در جای درست آن – و نه طولانی و خسته کننده و نسنجیده و نا به جا- صورت می پذیرد. وقتی کارور – که در گفتگویی همین مسئله را اذعان می دارد- با آدم های آثارش زیست کرده و آن ها را درک می کند و می فهمد و البته توانایی و چیره دستی این انتقال و تبدیل آن به مدیوم ادبیات را دارد – و مدیوم خود را می شناسد- ،آن وقت است که کششی میان مخاطب و اثر ایجاد می شود و خواننده همراه می شود با همین آدم های به نظر معمولی ، با همین حوادث به نظر پیش پا افتاده ، بدون گره افکنی های متعدد و بدون نقاط اوج و فرود متمادی در دنیایی که به زعم او برای اکثر مردم تنگ و تاریک و تهدیدآمیز است. او از زندگی و محیط اطرافش جدا نیست و آثارش نیز.همان گونه که خود اشاره می کند که اتفاقات و حوادث دوره ای از زندگیش از جمله افراط در نوشیدن و تاثیر آن در روابط با خانواده اش بر روی حال و هوای آثارش نیز تاثیری محسوس داشته . کارور بیانیه صادر نمی کند.او موعظه گر نیست و قراری نه با خود و نه با مخاطب ندارد و نمی گذارد ، که لزوما" باید پند دهد.او پیچیده گویی نمی کند (و در مصاحبه ای مخالفت خود را با ترفندهایی در نویسندگی که تلاش می کنند هوشمندی یا صرفا" نگارش پر پیچ و خمی را به نمایش بگذارند اعلام می کند) و ساده می نویسد (و این ساده نوشتن تسلط می خواهد و توانی). کارور قلمش را به رخ نمی کشد و این خصیصه را تا حدی وام دارخواندن نامه ای می داند که گستاو فلوبر به معشوقه اش لوئیز کوله می نویسد: کار هنرمند در بازآفرینی اثر مثل آفریننده جهان است.ناپیدا و توانا ، دست قدرت او همه جا حضور دارد و هیچ جا دیده نمی شود .
کارور لذت خواندن و غوطه ور شدن و همراه شدن می دهد.گفتگو های بین شخصیت های آثار او – که تعدادشان هم معمولا" از 2 یا 3 نفر تجاوز نمی کند- به شکلی دیالکتیکی و پیش برنده ، عواطف و زوایای ذهنی شخصیت ها- که البته معمولا" شکلی عمیق و چندلایه به خود نمی گیرد- به تصویر می کشد.از دل همین دیالوگ ها تنشی نامحسوس شکل می گیرد که در زیر لایه ی آرام اتمسفر اثر تا انتها حفظ می شود.نکته ی به شدت مهم در داستان های این نویسنده تسلط کامل او بر روی پایان داستان هایش است.پایانی که همراه با نوعی ابهام است ، نوعی دو راهی که البته چفت و بست دارد و مخاطب را گیج و سردرگم رها نمی کند.کارور با وجود این که بیش از هر کس خود را تحت تاثیر چخوف می داند و از او به عنوان یک استاد یاد می کند اما امضای و فرم منحصر به خود را دارد و نه صرفا" تقلیدی درونی نشده و از آن خود نکرده از چخوف و حتی همینگوی.
تاثیر چخوف را بر کارور خود او به وضوح در این یادداشت توضیح و بیان کرده:
«سال ها قبل نامه ای از چخوف خواندم.درسی بود برای یکی از کسانی که برایش نامه می نوشتند : دوست عزیزم ! لازم نیست درباره ی آدم های خارق العاده بنویسی که کارهای به یاد ماندنی می کنند (تصورش را بکنید که در دانشگاه درس می خواندم و همه اش با نمایش نامه هایی سروکار داشتم که درباره ی دوک ها و شاهزاده هایی بود که سلطنت سرنگون می کردند.کارهای کارستان قهرمانانی که خود را تثبیت می کنند.رمان هایی با قهرمانان بزرگتر از زندگی واقعی.)خواندن نصایح چخوف در آن نامه و نامه های دیگر و خواندن داستان هایش باعث شد که دیدم با گذشته فرق کند.»
کارور در مقاله ای به درستی و دقت ، توصیفی دقیق از پیرنگ آثار خود می دهد:
«کاملا" طبیعی ایست که در یک شعر یا داستان کوتاه با زبانی معمولی درباره ی چیزها و اشیای معمولی بنویسید و به این چیزها – صندلی ، پرده ی پنجره ، چنگال ، سنگ ، گوشواره ی یک زن ، قدرتی عظیم و تکان دهنده ببخشید.»

به قلم میلاد تمدن

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های وبلاگ ماه‌آوا

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools