اریک آرتور بلر که از نام مستعار جورج اورول استفاده میکرد، رماننویس، مقالهنویس، روزنامهنگار و منتقد ادبی انگلیسی بود. آثار او به خاطر نثر صریح، آگاهی از نابرابری اجتماعی، مخالفت با حکومت استبدادی، و حمایت قاطع از سوسیالیسم دموکراتیک شناخته میشود.
اریک بلر در 1903 در شهر موتیهاری در ایالت بهار در هندوستان زاده شد. در همان دوران کودکی به همراه خانواده انگلیسی اش به انگلستان رفت. در سن پنج سالگی، اریک به یک دِیرمدرسه در هِنلیآنتِیمز -که خواهرش مارجوری نیز حضور داشت- فرستاده شد. این مدرسه، یک صومعه ی کاتولیک رومی با یاریِ راهبه فرانسوی اورسولاین بود که پس از تعلیقِ آموزشِ مذهبی در سال 1903 در فرانسه به انگلستان آمده بود.مادرِ اِریک دوست داشت که او به جای یک مدرسه ی مذهبی، به یک مدرسه ی آموزش و پرورش عمومی برود اما خانواده اش توانِ هزینه ی کافی برای این کار را نداشت و نیاز بود برایش بورسیه گرفته شود. چارلز لیموزین، برادرِ آیدا بلر، پیشنهاد کرد که اریک به مدرسهای در ایستبورن فرستاده شود. لیموزین یک گلفبازِ ماهر بود و مدیرِ مدرسه و مسابقاتِ باشگاه گلف ایستبورن را میشناخت و در چندین مسابقه در سال 1903 و 1904 پیروزیهایی به دست آورده بود. مدیر یاری رساندن به بلر را برای گرفتنِ بورس تحصیلی پذیرفت و تمهیداتِ مالیِ ویژهای برقرار نمود تا پدر و مادر بلر تنها نیمی از هزینههای معمولِ مدرسه را پرداخت کنند. در سپتامبر 1911 اریک به سنتسایپرینرسید. او برای پنج سال در آن مدرسه بود و تنها برای تعطیلات مدرسه به خانه بازمیگشت. او هیچچیز از کاهشِ هزینههای تحصیلش نمیدانست، گرچه بزودی دریافت که از یک خانواده ی فقیر میآید. او از مدرسه خوشش نمیآمد.
جورج اورول، از اکتبر 1920 تا دسامبر 1927 میلادی، در پلیس سلطنتی هند در برمه خدمت میکرد. در آن دوران، برمه، استانی در هند بریتانیا بود.در زمانی که استالین منشی عمومی جزب کمونیست روسیه و موسولینی دیکتاتور ایتالیا شدند. زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس باعث نگاه ویژه او به پدیده فقر شد. موضوعی که مهمترین عنصر رمانها و نوشتارهای او را تشکیل میدهد.
در سال 1929 وقتی که سقوط ذخیره ی ارزی نیویورک آغاز دوران رکود و تنزل را باعث شد ، او 26 سال داشت و تا آن زمان در چند رستوران پاریس کار را شروع کرده و کنار گذاشته و مدت ها با آس و پاس های لندن زندگی کرده بود.او مصمم بود به استعماری که آن را ظالمانه یافته بود بازنگردد.در سال 1933 وقتی هیتلر در آلمانی با 6 میلیون بیکار صدراعظم شد و وقتی استالین اولین و خونین ترین مرحله ی صنعتی کردن روسیه را کامل کرده بود ، او 30 ساله بود. او به عنوان معلم در مدرسه ای خصوصی و به عنوان دستیار در یک کتابفروشی کار کرده بود. در این زمان شروع به نوشتن تجربیات خود کرد که به نخستین کتابش آس و پاسها در پاریس و لندن انجامید. او پیش از چاپ این کتاب لقب «جورج اورول» را برای خود انتخاب کرد. هنوز علت انتخاب این اسم مشخص نیست. شاید علاقهاش به رودخانه اورول در منطقه سافولک چندان در انتخاب این نام بیتاثیر نبوده است.بی درنگ پس از این کتاب، به رمان نویسی پرداخت و دو رمان نخستش نیز بر اساس تجربیاتش در برمه (روزهای برمه) و انگلیس (دختر کشیش) شکل گرفت.
از سال 1934 تا 1936 بهطور نیمهوقت در یک مغازه فروش کتابهای دست دوم به کار پرداخت. بعدها در کتاب «بگذار برگ عبایی پرواز کند» در سال 1936، تجربهاش را از این کار بهرشته تحریر درآورد. در اوایل سال 1936، اورول با همکاری ویکتور گولانز، فقر طبقهی کارگر مناطق شمالی انگلیس را در کتابی با عنوان «جادهای بهسوی ویگان پیر» بهتصویر کشید و در اوایل سال 1937 آنرا بهچاپ رساند. بعد از انتشار این کتاب با دختری بهنام ایلین اوشاگنسی ازدواج کرد.
مانند بسیاری از نویسندگان و روشنفکران اروپایی هم عصر خود، در دهه 1930 به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. او در این جنگ مجروح شد و هرگز کاملاً بهبود نیافت و همین جراحت در نهایت به مرگ او انجامید. در جبه? نبرد با فرانکو کمونیستهای تحت حمایت "اتحاد شوروی" سخت فعال بودند اورول به تجربه دریافت که کمونیستهای پیرو استالین در برخورد با مخالفان خود، لیبرالها، سوسیالیستها، تروتسکیستها و مارکسیستهای مستقل، به همان اندازهی فاشیستها بیرحم و خشن هستند. اورول پس از آشنایی با کمونیسم روسی، به این نظر رسید که "نوکران استالین" از شعارهایی مانند "انقلاب کارگری و حکومت زحمتکشان" تنها برای کسب قدرت و سلطه بر دیگران استفاده میکنند. اورول کتاب درود بر کاتالونیا را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت. واپسین رمان او پیش از آغاز جنگ جهانی دوم است. در سالهای نخستین جنگ به روزنامه نگاری و نقد کتاب پرداخت ولی در سال 1943 پس از مرگ مادرش کار بر روی رمانی که تا امروز به آن مشهور است یعنی مزرعه حیوانات (در ایران قلعه حیوانات) را آغاز کرد. رمان او بهدلیل اشاره غیرمستقیمش به شوروی که آن زمان متحدِ انگلیس بود، تا یک سال چاپ نشد. با انتشار کتاب در 1945 در انگلیس و 1946 در آمریکا اورول به شهرت رسید. در این اثر تمثیلی که با طنزی سیاه و رسواکننده نوشته شده، اورول با مرام و نظام استالین تسویه حساب میکند.
حیواناتی که از جور صاحب مزرعه جانشان به لب رسیده، سرانجام قیام میکنند تا به نابرابری و بهرهکشی پایان دهند و نظمی عادلانه در مزرعه برقرار کنند.
رهبران تازه که از میان حیوانات سر برآوردهاند، با زرنگی و سوءاستفاده از سادگی و خوشباوری حیوانات، زمام امور مزرعه را به دست میگیرند و بر خر مراد سوار میشوند. آنها نوع تازه و شدیدتری از تبعیض و نابرابری را این بار با "شعارهای انقلابی" مستقر میکنند. مرام آنها با این شعار بیان میشود: «همه حیوانات برابر هستند اما بعضی از آنها برابرتر هستند.»
در چهار سال بعدی اورول به جزیره جورا در شمال اسکاتلند رفت و افزون بر ادامه کار ستون نویسی برای روزنامهها، کار بر روی مهمترین و واپسین اثر خود هزار و نهصد و هشتاد و چهار آغاز کرد. مدت کوتاهی بعد اورول به دلیل بیماری مزمن ریوی اش در بیمارستان بستری شد. او در همان بیمارستان با سونیا برونل ازدواج کرد. هفت ماه پس از چاپ این کتاب، اورول در بیستم ژانویه 1950 درگذشت. به درخواست خودش، پیکرش را سوزانده و خاکسترش را در گورستانی گمنام و پرت در دهکدهای به نام ساتن کورتینی در نزدیکی آکسفورد به خاک سپردند. بر روی سنگ قبرش نیز هیچ اشارهای به شهرت و نامی که بدان آوازه جهانی داشت (جورج اورول) نشد و تنها این نوشته کوتاه هک شد:
«در اینجا اریک آرتور بلر آرمیده است؛ تولد 25 ژوئن 1903؛ وفات 21 ژانویه 1950»
اکثر خوانندگان و منتقدین اورول را با دو اثر مهم و اساسی قلعه حیوانات و 1984 به یاد می آورند که تحت کنترل درآمدن زندگی و حتی افکار مردم را در جهان آینده توصیف میکند. بهنظر میرسد عنوان کتاب 1984 برگرفته از تاریخ پایان نگارش آن باشد؛ یعنی سال 1948، با این تفاوت که دو رقم آخر آن جابهجا شدهاند.با این وجود گمانهزنیهای بسیاری درباره علت تغییر تاریخ کتاب وجود دارد. نام اصلی این کتاب «آخرین مرد اروپا» بود، اما ناشر آن به اورول پیشنهاد داد تا آنرا به «1984» تغییر نام دهد. این دو کتاب بر روی هم بیشتر از هر دو کتاب دیگری از یک نویسنده قرن بیستمی، فروش داشتهاند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها مینوشت، بهترین وقایع نگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود.
اورول در اثر 1984 موفق می شود پیرنگی منسجم خلق کند و فضایی استثنایی و خودبسنده بیافریند از دل شخصیت پردازی ای کاملا" حساب شده ، دقیق و کاملا" باورپذیر به خصوص وینستون- که در نتیجه همراهی و همذات پنداری بر می انگیزد-نفوذ به زوایای پنهان او،بیم و ترس ها و تردیدهایش،افکاری که از کودکی ایش به جای مانده، ندای دائم تکرار شونده وینستون برگرد شکلات خواهرت را پس بده ،ندایی که بوی دلتنگی می دهد،بوی خداحافظی و فراغ می دهد و سرگشتگی ، و همچنین بیان افکار و احساساتش نسبت به حزب به صورتی کاملا" پویا ودر دل پیشروی و نزدیک شدن هر چه بیش تر او و جولیا به عمق خطر دستگیر شدن از طرف حزب به خاطر از دست ندادن فردیت،همرنگ جماعت نشدن ،چرخ دنده ای از ماشین مخوف حزب نشدن،از پس شکل گیری روابط متعین بین او و جولیا- بدون افتادن به دام سانتی مانتالیسم یا احساساتی گرایی سطحی- ،ساختن تصویری کاملا" دقیق و ملموس از محل زندگی وینستون- کشور اوشنایا-حضور و مراقبت بی وقفه دستگاه تله اسکرین – که به ناقوس مرگ شباهت پیدا می کند- و محیط خفقان آور و ملتهب ناشی از نظارت دائمی و شدید حزب به وسیله ی همین دستگاه در تک تک خانه های اعضای عادی حزب و که حتی شامل کوچکترین تغییر در حرکات صورت آن ها نیز می شود ،مراقبتی که تا عمق مغز و فکر افراد خود را محق به تسلط و در صورت لزوم تغییر و نابودی می داند و حتی فرزندان آن ها را به خبرچینانی بی هویت و مسخ شده برای آرمان حزب تبدیل می کند،از دل تشریح سیستم و نظام اداری قدرتمند و وسیع حزب در جعل تاریخ در سریع ترین زمان ممکن ،تلاشی که حزب برای از بین بردن هرگونه امکان تفکر و تامل افراد در باب هستی خود و چیستی حزب – که کاملا" حساب شده می نماید-پیرنگی با ضرباهنگی کاملا" مناسب می آفریند بدون اینکه با توصیفات بیش از اندازه مخاطب را خسته کند و سعی در سیاه و سفید نمایی حزب و وینستون کند.وینستونی که در بدترین شرایط و در زیر شکنجه های سخت –او هم- مانند جولیا حاضر و ناگزیر به انواع و اقسام افشاگری ها – چه دروغ و چه غیر آن- برای رهایی از عذاب شکنجه های روحی و جسمی طاقت فرسای و مهیب اوبراین و زیردستانش می شود ، وینستونی کنش گر – و نه منفعل- که حتی در سخت ترین شکنجه ها هم دست از پافشاری برای عقایدش بر نمی دارد-هر چند در نهایت تسلیم می شود -و حزبی که تلاش می کند جامعه ای داشته باشد بدون دوست داشتن و دوست داشته شدن-دقت کنید به تناقض اسمی عجیب این تلاش با نام یکی از وزارت خانه های حزب با نام وزارت عشق-همراه با قانون ممنوعیت رابطه ی جنسی افراد با یکدیگر- که باز حکم نیرویی آزاد و مهار نشده را پیدا کند در جهت منافع حزب و ناظر کبیر- و حتی ممارست و جدیتش برای از بین بردن هرگونه تفکر متفاوت و مخالف در عمق روح و ذهن محکومین به اعدام.همچنین نباید از زمان سنجی دقیق و به جای اورول در فلاش بک زدن به گذشته ی وینستون و توصیف لحظاتی از دوران کودکی اش گذشت که در جای مناسب گذشت که به دلیل ساخت محکم و استوار زمان حال به هیچ عنوان لطمه ای به اثر نمی زند و اتفاقا" به پیشبرد روایت و درک بیش تر حالات وینستون کمک می کند. با وجود این مسئله ای که این رمان – و همچنین اثر مهم دیگر اورول قلعه حیوانات- از آن رنج می برد تلاش اورول برای محکوم کردن و رد نظام های تمامیت خواه (توتالیتر) و کمونیسم با وجود رسیدن آسیب بسیار جدی به بافت پیرنگ و بعضا" تبدیل آن به یک بیانیه ی سیاسی صورت می دهد.به عنوان نمونه می توان به بخش خواندن کتاب گلداشتاین توسط ویسنتون اشاره کرد که طور کامل مخاطب از اثر و اجزای اثر جدا شده و در پیش روی خود یک مقاله جدی سیاسی می بیند که اثر را چند پاره می کند و ریتمی که به درستی ایجاد ناگهان افت می کند.مقاله ای که خود می تواند جدا از کتاب چاپ و منتشر شود.اورول به اینجا نیز بسنده نمی کند و باز در تلاشی دیگر –که کم کم رنگ حقنه کردن به خود می گیرد - در گفت وگویی که در اتاق شکنجه بین وینستون و اوبراین در می گیرد بدون اینکه قصه پیش برود و شخصیت پردازی و به طور کل قصه به حیات خود ادامه دهد آن را به یک بحث سیاسی در باب دو دیدگاه و عقیده متفاوت- که به دام اومانیسم نیز می افتد- بدل می کند و باز هم مخاطب از فضای اثر پرت می شود.این محتوازدگی خود را حتی در نامگذاری ها نیز- که بعضا" پیش پا افتاده می نمایند مانند قهوه ی پیروزی- نیز خود را آشکار می کند.در اثر دیگر اورول یعنی قلعه ی حیوانات نیز شاهد قصه ای هستیم که کاملا" سعی می کند از پس جغرافیای درست و دقیق و همچنین شخصیت پردازی درست از حیوانات و اشخاص اثر - که اکثرا" در سطح تیپ باقی می مانند- که فضایی خلق کند باورپذیر از این قلعه حیوانات – و چقدر با حوصله و دقت بسیار بدون اینکه ریتم افت کند و فضا کسالت بار شود –و در نهایت قصه ای می آفریند که در عین سادگی- و نه حتی همراه چرخش و غافلگیری مانند اثر 1984-چفت و بست دارد و شروع و پایانی کاملا" حساب شده.اما از پس همین قصه نیز ما شاهد تلاش اورول در سراسر اثر – که اینجا نیز حالت شیر فهم کردن به خود می گیرد- در نقد نظام کمونیستی هستیم.بحث بر سر این است که این نقد از اثر بیرون می زند و مانند 1984 شکل بیانیه و مقاله ای تمثیلی به خود می گیرد.اورول به شکلی کاملا" آگاهانه مرتب تاکید دارد که این حیوانات و چهارپایان انسان هایی هستند و فقط شکل حیوان به خود گرفته اند و این تقلا شکلی افراطی به خود می گیرد.گویی قصه ی قلعه حیوانات فقط مجال و بهانه ایست برای بیان نظرات اورول وبعضا" آن را تا سر حد ظرف پایین می آورد. بعد از فرار آقای جونز مالک مزرعه و به دست گرفتن عنان و اختیار آن توسط خوک ها همه ی حیوانات موظف می شوند همدیگر را رفیق صدا کنند. ( بگذریم از نامگذاری خوک ها مثلا" ناپلئون که بعد از فرار سنوبال و در اختیار گرفتن قلعه حیوانات توسط ناپلئون او را پیشوا نام نهادند. ) ناپلئون و سنوبال با چاشنی لج بازی دائما" در صدد مخالفت با یکدیگر بر می آیند و باز چند صحنه ی بعد اورول از 2 مزرعه دار صحبت می کند که همین خصلت را دارند.آیا این اتفاقی ایست؟ با توجه به مهارت و تبحری که از اورول می بینیم و همچنین توصیه هایش به نویسندگان تازه کار به نظر نمی رسد که کلمه ای تحت اختیارش نباشد و از آن گذشته باشد.اورول نشان داده اساسا" مخاطب خود را خوب می شناسد و همینطور مدیوم خود را اما باز هم به همان دامی می افتد که بسیاری از هم طرازانش گرفتار شده اند.این مهم را شاید بتوان از این کلام اورول که در اواخر عمرش در مقاله ی( چرا می نویسم) به رشته تحریر در آورده بهتر و بیش تر درک کرد.کاری که من در طول ده سال گذشته می خواستم انجام دهم این بوده که نگارش سیاسی را به یک هنر تبدیل کنم.نقطه ی شروع من همیشه یک احساس یگانگی ، یک حس مشترک از بی عدالتی ایست.وقتی برای نوشتن کتابی می نشینم ، به خودم نمی گویم که " می خواهم یک اثر هنری تهیه کنم " .من می نویسم به خاطر دروغ هایی که می خواهم آن ها را افشا کنم ، به خاطر حقایقی که می خواهم توجه مردم را به آن ها جلب کنم و اولین خواسته ی من یافتن گوش شنواست.ولی من قادر به نوشتن یک کتاب یا حتی یک مطلب بلند مجله ای نیستم ، مگر آن که در ضمن تجربه ی مربوط به زیبایی شناسی و هنر باشد.هر که توجهی به آثار من داشته باشد درخواهد یافت که آن ها خیلی بیش تر شامل آن چیزی هستند که یک سیاستمدار حرفه ای هم آن را بی ربط و بی مناسبت تلقی می کند حتی وقتی که یک تبلیغ سیاسی رک و پوست کنده باشد.
به قلم میلاد تمدن