نگاهی اجمالی به کتاب“ این کتاب مجموعه چهار درس گفتار است که در یکی از دانشگاه های آمریکا ایراد شده است. اکو با طنز مخصوص به خود می گوید از این جهت عنوان رمان نویس جوان را بر خود نهاده که اولین رمانش یعنی نام گل سرخ را در سال 1980 و در پنجاه و چند سالگی منتشر کرده؛ پس به این ترتیب خودش را رمان نویسی جوان و البته با آینده ای پیش رو به شمار می آورد، رمان نویسی که تاکنون شش رمان نوشته و احتمالا طی پنجاه سال آینده رمان های زیاد دیگری منتشر خواهد کرد.
اکو در این کتاب از منظر یک نظریه پرداز ادبی به تفاوت های نویسندگی خلاق با نویسندگی آکادمیک می پردازد و تجربیات خود را در زمینه رمان نویسی با خوانندگان در میان می گذارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”